کلمه جو
صفحه اصلی

وارد شدن


برابر پارسی : درآمدن، به درون آمدن

فارسی به انگلیسی

to arrive, to be imported


arrival, arrive, get, enter, gain, land, pile, strike


arrival, arrive, get, enter, gain, land, pile, strike, to arrive, to be imported, make

فارسی به عربی

صل

مترادف و متضاد

arrive (فعل)
رسیدن، وارد شدن، در رسیدن

enter (فعل)
بدست اوردن، وارد شدن، در امدن، ثبت کردن، نام نویسی کردن، داخل شدن، قدم نهادن در، داخل عضویت شدن، پا گذاشتن، تو آمدن، تو رفتن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - داخل شدن . ۲ - مطلع شدن.

فرهنگ معین

( ~. شُ دَ ) [ ع - فا. ] (مص ل . ) ۱ - رسیدن . ۲ - (عا. ) ماهر شدن ، اُستاد شدن .

لغت نامه دهخدا

وارد شدن. [ رِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) رسیدن. ( ناظم الاطباء ). واصل شدن. اندرآمدن. درآمدن. ورود کردن. فروشدن. داخل گشتن. ( از یادداشتهای مؤلف ). داخل شدن. || مطلع شدن. || فرود آمدن. وارد آمدن ضربه و جز آن.

واژه نامه بختیاریکا

دِرَوُدِن؛ دِروَیدِن

پیشنهاد کاربران

درآمدن

نقل شدن

تو ( tu ) آمدن، داخل شدن، مثال، این چه طرز وارد شدنه

get into


کلمات دیگر: