تیره، تاریک، بسیارتاریک ۱ - ( صفت ) تاریک تار تیره . ۲ - بهترین نوع زمرد و آن سبز سیر است و خفت وزن و سرعت انکسار و شدت نمومت و عدم مصابرت بر آتش از صفات اوست .
فرهنگ معین
(ظُ ) [ ع . ] (ص نسب . ) تیره ، تاریک .
لغت نامه دهخدا
ظلمانی. [ ظُ ] ( ع ص ) تار. تاری. تاریک. مُظلم. مُظلمة. تیره : همه درذات انسان هست حاصل گِلش ظلمانی و نورانیش دل.
ناصرخسرو.
صبح جهان افروز... کله ظلمانی از پیش برداشت. ( کلیله و دمنه ). آن روز جوانان لشکر چالش میکردند تا بساط ظلمانی شب گسترده شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ). اگر آفتاب وار چراغی در خانه ظلمانی محنتم داری چون آفتاب به مشعله داری درگهت بازایستم. ( ترجمه تاریخ یمینی ). || اجود انواع زمرّد است و آن مشبعالخضره است.( بیرونی ). ظلمانی زمردی است که برخلاف صیقلی بود و خفت وزن و سرعت انکسار و شدت نعومت و عدم مصابرت بر نار از جمله صفات و علامات آن است. ( جواهرنامه ).
فرهنگ عمید
۱. بسیارتاریک. ۲. (اسم ) [قدیمی] نوعی زمرد گران قیمت به رنگ سبز تیره.