مترادف ظلال : سایه ها، سایبان ها، اشباح
ظلال
مترادف ظلال : سایه ها، سایبان ها، اشباح
مترادف و متضاد
۱. سایهها
۲. سایبانها
۳. اشباح
فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع ظله سایبانها ٠
آبیست نزدیک ربذه و بقول بعضی وادی ایست در شربه .
آبیست نزدیک ربذه و بقول بعضی وادی ایست در شربه .
فرهنگ معین
( ~ .) [ ع . ] (اِ.) جِ ظل ؛ سایه ها.
(ظِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - سایبان . ۲ - سایة ابر.
( ~ . ) [ ع . ] (اِ. ) جِ ظل ، سایه ها.
( ~ . ) [ ع . ] (اِ. ) جِ ظل ، سایه ها.
(ظِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - سایبان . 2 - سایة ابر.
لغت نامه دهخدا
ظلال . [ ظَل ْ لا / ظَ ] (اِخ ) آبی است نزدیک ربذة و به قول بعضی وادیی است در شربّة. ابوعبید گوید: ظلال ُ سَوان ، به جانب چپ طخفة وقتی که به سوی مکه روی کنی و متعلق به بنی جعفربن کلاب است . این کلمه را به طاء مهمله نیز نوشته اند. رجوع به معجم البلدان شود.
ظلال. [ ظِ ] ( ع اِ ) سایبان. || بهشت. || بستان. || سایه ابر. || ظلال البحر؛ موجهای دریا. || ج ِ ظِل و ظُلّة :
عشق ربانی است خورشید کمال
امر نور اوست خلقان چون ظلال.
آمده مجموع در ظلال محمد.
ظلال. [ ظَ ] ( ع اِ ) هر آنچه سایه افکند بر تو مثل ابر و کوه و غیره. || سایه ابر.( آنندراج ). || جای سایه دار. ( آنندراج ).
ظلال. [ ظَل ْ لا / ظَ ] ( اِخ ) آبی است نزدیک ربذة و به قول بعضی وادیی است در شربّة. ابوعبید گوید: ظلال ُ سَوان ، به جانب چپ طخفة وقتی که به سوی مکه روی کنی و متعلق به بنی جعفربن کلاب است. این کلمه را به طاء مهمله نیز نوشته اند. رجوع به معجم البلدان شود.
عشق ربانی است خورشید کمال
امر نور اوست خلقان چون ظلال.
مولوی.
آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی آمده مجموع در ظلال محمد.
سعدی.
ظلال و ظلالات ، صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: عند الصوفیة عبارة عن الاسماء الالهیة. کذا فی کشف اللغات. و در لطائف اللغات میگوید که : ظلال در اصطلاح صوفیه عبارت است از وجود اضافی ظاهر به تعینات ممکنات.ظلال. [ ظَ ] ( ع اِ ) هر آنچه سایه افکند بر تو مثل ابر و کوه و غیره. || سایه ابر.( آنندراج ). || جای سایه دار. ( آنندراج ).
ظلال. [ ظَل ْ لا / ظَ ] ( اِخ ) آبی است نزدیک ربذة و به قول بعضی وادیی است در شربّة. ابوعبید گوید: ظلال ُ سَوان ، به جانب چپ طخفة وقتی که به سوی مکه روی کنی و متعلق به بنی جعفربن کلاب است. این کلمه را به طاء مهمله نیز نوشته اند. رجوع به معجم البلدان شود.
ظلال . [ ظِ ] (ع اِ) سایبان . || بهشت . || بستان . || سایه ٔ ابر. || ظلال البحر؛ موجهای دریا. || ج ِ ظِل ّ و ظُلّة :
عشق ربانی است خورشید کمال
امر نور اوست خلقان چون ظلال .
آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی
آمده مجموع در ظلال محمد.
ظلال و ظلالات ، صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: عند الصوفیة عبارة عن الاسماء الالهیة. کذا فی کشف اللغات . و در لطائف اللغات میگوید که : ظلال در اصطلاح صوفیه عبارت است از وجود اضافی ظاهر به تعینات ممکنات .
عشق ربانی است خورشید کمال
امر نور اوست خلقان چون ظلال .
مولوی .
آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی
آمده مجموع در ظلال محمد.
سعدی .
ظلال و ظلالات ، صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: عند الصوفیة عبارة عن الاسماء الالهیة. کذا فی کشف اللغات . و در لطائف اللغات میگوید که : ظلال در اصطلاح صوفیه عبارت است از وجود اضافی ظاهر به تعینات ممکنات .
ظلال . [ ظَ ] (ع اِ) هر آنچه سایه افکند بر تو مثل ابر و کوه و غیره . || سایه ٔ ابر.(آنندراج ). || جای سایه دار. (آنندراج ).
فرهنگ عمید
۱. [جمعِ ظِلّ] = ظل
۲. [جمعِ ظُلَّة] = ظله
آنچه بر کسی یا بر روی چیزی سایه می اندازد، مانند ابر یا چیز دیگر.
۱. [جمعِ ظِلّ] = ظل
۲. [جمعِ ظُلَّة] = ظله
۱. [جمعِ ظِلّ] = ظل
۲. [جمعِ ظُلَّة] = ظله
آنچه بر کسی یا بر روی چیزی سایه میاندازد، مانند ابر یا چیز دیگر.
دانشنامه عمومی
سایبان.
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی ظِلَالٍ: سایه ها
معنی ضَلَالٍ: گمراهی ( پیمودن راهی که به هدف مورد نظر منتهی نمیشود ، بلکه سر از جای دیگر در میآورد )
ریشه کلمه:
ظلل (۳۵ بار)
«ظِلال» جمع «ظلّ» به معنای سایه است، خواه، سایه ای مانند سایه درختان در روز، و یا سایه ای که در تاریکی شب حاصل می شود.
معنی ضَلَالٍ: گمراهی ( پیمودن راهی که به هدف مورد نظر منتهی نمیشود ، بلکه سر از جای دیگر در میآورد )
ریشه کلمه:
ظلل (۳۵ بار)
«ظِلال» جمع «ظلّ» به معنای سایه است، خواه، سایه ای مانند سایه درختان در روز، و یا سایه ای که در تاریکی شب حاصل می شود.
wikialkb: ظِلاَل
پیشنهاد کاربران
شفاف
پاک
تمیز
پاک
تمیز
اندوهگین
سایه ها
شفاف و تمیز
شفاف، پاک
کلمات دیگر: