مترادف وادی : بادیه، بیابان، صحرا، کویر، هامون، عرصه، میدان، رود، مسیل، نهر
متضاد وادی : آبادی، شهر
برابر پارسی : بیابان، دشت
valley
دربند , تنگه , دره باريک وتنگ , گلو , حلق , دره تنگ , گلوگاه , ابکند , شکم , گدار , پر خوردن , زياد تپاندن , با حرص و ولع خوردن , پر خوري کردن , پر خوري , دره تنگ و عميق , داراي دره تنگ کردن , دره , وادي , ميانکوه , گودي , شيار
بادیه، بیابان، صحرا، کویر، هامون ≠ آبادی، شهر
عرصه، میدان
رود، مسیل، نهر
۱. بادیه، بیابان، صحرا، کویر، هامون
۲. عرصه، میدان
۳. رود، مسیل، نهر، ≠ آبادی، شهر
وادی . (اِخ ) علی الوادی مکنی به ابوالمعارک از محدثان بود و از مردی که وی از مقداد روایت دارد، روایت کرده است . و عیاش بن عباس القتبانی از وی روایت کرده است . (از لباب الانساب ص 255 ج 3) (انساب سمعانی ورق 575 ب ).
وادی . (اِخ ) عمربن داودبن زاذان غلام عثمان بن عفان که معروف به عمربن الوادی المغنی و از مهندسان روزگار ولیدبن یزیدبن عبدالملک بود. (معجم البلدان ).
وادی . (اِخ ) یحیی بن ابی عبیدةبن الوادی که در حدیث ثقه بوده . (معجم البلدان ).
وادی . (اِخ )نام جد ابوصالح سعداﷲبن نجابن الوادی البغدادی الحنبلی . وی از محدثان بود و از ابوالفضل محمدبن ناصر و ابوبکر محمدبن عبدالباقی الانصاری و جز آنها حدیث سماع کرد و وی از ابناء الاربعین سال 537 هَ . ق . بود. (لباب الانساب ص 255 ج 3) (انساب سمعانی ورق 575 ب ).
منوچهری .
نظامی .
حافظ (دیوان چ جلالی نائینی صص 708-707).
مسعودسعد (ص 80 چ رشید یاسمی ).
عماره .
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 124).
وادی . [ دی ی ] (ص نسبی ) منسوب به وادی القری از شهرهای قدیمی حجاز در نزدیک شام که گروهی به آن منسوبند. (لباب الانساب ص 254 ج 3).
۱. [مجاز] سرزمین.
۲. [مجاز] فضا؛ جایگاه.
۳. گشادگی میان دو کوه؛ دره.
۴. رودخانه.
〈 وادی خاموشان: [قدیمی، مجاز] گورستان: ◻︎ عاقبت منزل ما وادی خاموشان است / حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز (حافظ: ۵۳۲).
به معنی سرزمین یا قطعه ای از زمینی در یک سرزمین