کلمه جو
صفحه اصلی

الامان

فرهنگ فارسی

زینهار. پناه ( کلمه ای که وقت نزول حوادث گویند ) : (( هرلحظه ها تفی بتو آواز میدهد کاین دامگه نه جای امانست الامان ) ) ( خاقانی ) یاالامان گفتن . کلمه (( الامان ) ) را بر زبان راندن زینهار خواستن : بکمندی درم که ممکن نیست رستگاری بالامان گفتن . ( سعدی )
کلمه ایست که وقت نزول حوادث گویند و معنی آن امان خواستن و فریاد کردن بود . زنهار .

فرهنگ معین

(اَ اَ ) [ ع . ] (شب جم . ) زینهار! پناه !

لغت نامه دهخدا

الامان. [ اَ اَ ] ( ع صوت ) کلمه ای است که وقت نزول حوادث گویند و معنی آن امان خواستن و فریاد کردن بود. ( بهار عجم ) ( آنندراج ) ( ارمغان آصفی ). زنهار. زینهار :
مرا کنف کفن است الغیاث از این موطن
مرا مقر سقر است الامان از این منشا.
خاقانی.
درد بخل است جان عالم را
الامان یارب از چنین دردی.
خاقانی.
شاه از حقد جهودانه چنان
گشت احول کالامان یارب امان.
مولوی.
عاقبت پیک جان ستان آمد
تا گرفتار الامان آمد.
سعدی.
با مصدرهای برخاستن ،برداشتن ، خواستن ، زدن ، کردن ، گفتن ترکیب شود و در تمام این ترکیبات معنی زنهار خواستن دهد.
- الامان برخاستن :
ز رفتار الامان از عالم ایجاد برخیزد
بجای گرد از بنیاد هستی داد برخیزد.
صائب ( از ارمغان آصفی ).
- الامان برداشتن :
ملامت از دل بی باک من فغان برداشت
ز سخت جانی من سنگ الامان برداشت.
صائب ( از ارمغان آصفی ).
- الامان خاستن :
جایی که ریزد از خم تیغ تو برق کین
روزی که خیزد از صف خصم تو الامان.
حزین اصفهانی ( از ارمغان آصفی ).
- الامان زدن :
تیر از تنم برآورد انگشت زینهار
از خون گرم من لب تیغ الامان زند.
صائب ( از ارمغان آصفی ).
- الامان کردن :
الامان اینجا کنند از الامان
الامان اینجا کنند از الحذر.
رضی ارتیمانی ( از آنندراج ).
- الامان گفتن :
بکمندی درم که ممکن نیست
رستگاری به الامان گفتن.
سعدی.

فرهنگ عمید

پناه، زینهار، کلمه ای که هنگام ترس و وحشت و احساس خطر برای پناه جویی و کمک خواستن به کار برده می شود: به کمندی درم که ممکن نیست / رستگاری به الامان گفتن (سعدی۲: ۵۳۶ ).

گویش مازنی

( آلامان ) /aalaamaan/ غارت چپاول - از دهکده های متروک و قدیمی فخرعمادالدین واقع در استرآباد رستاق


کلمات دیگر: