کلمه جو
صفحه اصلی

قنبعه

فرهنگ فارسی

مونث قنبع یا زن کوتاه بالا

لغت نامه دهخدا

( قنبعة ) قنبعة. [ قَم ْ ب َ ع َ ] ( ع مص ) در خانه پنهان شدن. || از خشم برآماسیدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || شکوفه یا میوه درخت در غلاف شدن. ( اقرب الموارد ).

قنبعة. [ قُم ْ ب ُ ع َ ] ( ع ص ) مؤنث قنبع.( منتهی الارب ). || زن کوتاه بالا. ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || ( اِ ) لته پاره ای است دوخته مانند کلاه دراز که کودکان پوشند. || سرافکندنی خُرد زنان را یا جامه ای است شبیه آن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || غلاف شکوفه درخت. ( اقرب الموارد ). رجوع به قنبع شود.

قنبعة. [ قَم ْ ب َ ع َ ] (ع مص ) در خانه پنهان شدن . || از خشم برآماسیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). || شکوفه یا میوه ٔ درخت در غلاف شدن . (اقرب الموارد).


قنبعة. [ قُم ْ ب ُ ع َ ] (ع ص ) مؤنث قنبع.(منتهی الارب ). || زن کوتاه بالا. (اقرب الموارد) (آنندراج ). || (اِ) لته پاره ای است دوخته مانند کلاه دراز که کودکان پوشند. || سرافکندنی خُرد زنان را یا جامه ای است شبیه آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). || غلاف شکوفه ٔ درخت . (اقرب الموارد). رجوع به قنبع شود.


پیشنهاد کاربران

قنبعه[ اصطلاح طب سنتی ] به ضم اول و ثالث و سکون ثانی قبه های خوشه کشت است.


کلمات دیگر: