کلمه جو
صفحه اصلی

خوالیگر

فرهنگ فارسی

( صفت ) آشپز طباخ .

فرهنگ معین

(خا گَ ) (ص . ) آشپز، طباخ .

لغت نامه دهخدا

خوالیگر. [ خوا / خا / خ َ گ َ ] ( ص مرکب ) خوالگر. طباخ. مطبخی. آشپز. دیگ پز. طابخ. قادر. خورشگر. پزنده. باورچی.سفره چی. خوراک پز. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
یکی خانه او را بیاراستند
بدیبا و خوالیگران خواستند.
فردوسی.
می و خوان و خوالیگران یافتی.
فردوسی.
بفرمود رستم بخوالیگران
که اندر زمان آوریدند خوان.
فردوسی.
روزی دهان پنج حواس و چهارطبع
خوالیگران نه فلک و هفت اخترند.
ناصرخسرو.
پرستنده دختر به آیین خویش
ز خوالیگران خوان و می خواست پیش.
اسدی ( گرشاسبنامه ).
|| طعام. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

= آشپز: یکی خانه او را بیاراستند / به دیبا و خوالیگران خواستند (فردوسی: ۲/۲۵۷ ).

پیشنهاد کاربران

دشتخوار


اشپز

آشپز
طباخ

خوالیگر:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " خوالیگر" می نویسد : ( ( خوالیگر از سه پاره ی : خوال/ ی ( =میانوند ) / گر ( = پساوند ) ساخته شده است . خوال ریختی است از خوار که در آن ، " ر" به " ل " دیگر گشته است . . " خوار " بُن اکنون است از مصدر " خوردن " ؛ " خورشگر " در معنی آشپز به کار رفته است که آن نیز بر آمده از مصدر خوردن است. ) )
( ( بدو گفت اگر شاه را در خورم
یکی نامور پاک خوالیگرم ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 281. )


خوالیگر، خالیگر خونده میشه یا همین جوری که نوشته میشه خونده میشه؟


کلمات دیگر: