کلمه جو
صفحه اصلی

مرتد


مترادف مرتد : ازدین برگشته، بی دین، رافض، ترک مسلمانی کرده، زندیق، کافر، مشرک، ملحد

متضاد مرتد : مؤمن

برابر پارسی : رانده شده

فارسی به انگلیسی

apostate, heretic, lapsed


apostate, heretic, backslider, lapsed

apostate, backslider


فارسی به عربی

زندیق , مرتد

عربی به فارسی

از دين برگشته , مرتد


مترادف و متضاد

۱. ازدینبرگشته، بیدین، رافض، ترک مسلمانی کرده
۲. زندیق، کافر، مشرک، ملحد ≠ مومن


abjurer (اسم)
مرتد

apostate (اسم)
مرتد، خاین

renegade (اسم)
مرتد، خائن، عیسوی مسلمان شده

heretic (اسم)
مرتد، بدعت گذار، ملحد

abjuror (اسم)
مرتد

dissident (اسم)
مرتد، مخالف

pervert (اسم)
مرتد

tergiversator (اسم)
مرتد

صفت ≠ مومن


ازدین‌برگشته، بی‌دین، رافض، ترک مسلمانی کرده


زندیق، کافر، مشرک، ملحد


فرهنگ فارسی

کسی که ازدین برگشته باشد
( اسم ) کسی که ازدین حقیقی عصر خود برگشته باشد : و پسرشداد مرتد مومن بود به هود علیه السلام . ۲- آنکه دین اسلام را ترک کند . مرتد فطری . کسی که در خانوادهای کافر متولد شده باشد و بهمان دین باقی باشد. توب. چنین کس در اسلام پذیرفته است . یا مرتد ملی . کسی است که قبلا مسلمان بوده و سپس مرتد شده توب. چنین کس در اسلام پذیرفته نیست .

فرهنگ معین

(مُ تَ دّ ) [ ع . ] (اِفا. ) برگشته از دین .

لغت نامه دهخدا

مرتد. [ م ُ ت َدد ] ( ع ص ) از دین برگشته. نعت فاعلی است از ارتداد. اصلاًبه معنی برگشت و رجوع ، و به کسی اطلاق شود که از دین حق برگشته باشد. و در شرع کسی که بعد از قبول اسلام ترک مسلمانی گفته و از اسلام برگشته باشد :
آنانکه مفسدان جهانند و مرتدان
از ملت محمد و توحید کردگار.
منوچهری.
بریده چو طبع مؤمن از مرتد
از بد دلی و بدی و بد مهری.
منوچهری.
ای شفیع صد هزار امت چو خاقانی به حشر
بنده مرتد بود و بر دست تو ایمان تازه کرد.
خاقانی.
مرتد بود آن غافل کو در دو جهان یک دم
جز تو دگری بیند جز تو دگری داند.
عطار.
یک دم است آن دم که آن دم آدم آمد از حقیقت.
مرتد ره باشی ارتو محرم آن دم نباشی.
عطار.
- مرتد فطری ؛ کسی است که بر فطرت اسلام بوده است و از پدر و مادر مسلمان متولد شده سپس از اسلام برگشته است. توبه چنین کسی مقبول نیست.
- مرتد ملی ؛ کسی است که ابتدا مسلمان نبوده پس مسلمان شده سپس از مسلمانی برگشته است. توبه مرتد ملی مقبول است.
|| بی دین. ملحد. ( ناظم الاطباء ).
- مرتد شدن ؛ کافر شدن. ازدین برگشتن. ترک مسلمانی گفتن. از اسلام برگشتن :
عبداﷲبن سعدبن ابی سرح که مرتد شد. ( مجمل التواریخ و القصص ، از فرهنگ فارسی معین ).
مگر می خواست تا مرتد شود نفس از سر عادت
مرا این سر چو پیدا شد بریدم سر به پنهانش.
عطار.
گر فرو استد کسی مرتد شود
بعد از آن هرگز هدایت نبودش.
عطار.

فرهنگ عمید

کسی که از دین برگشته باشد.

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:ارتداد

فرهنگ فارسی ساره

رانده شده


پیشنهاد کاربران

بنام خدا
با سلام، مرتد، ارتداد همه از یک ریشه میباشند و به معنی انستکه ، فردیکه از مسیری رفته نمیتواند باز گردد. و در فقه اسلامی با توجه به اینکه لا اکراه فی الدین، در پذیرش دین اجباری نیست ولی اگر کسی که از دین اسلام خارج شود چون دین کاملتری وجود ندارد دیگر راه توبه و برگشت به اسلام بر وی بسته هست و حکم شرعی وی اعدام میباشد.
مرتد به دو نوع تقسیم میشود ملی و فطری. نوع فطری مثلا اگر کسی از والدین مرتد متولد شد تا سن تکلیف در اسلام مشکلی ندارد ولی بعد از ان باید به کاملترین دین الهی بگرود که همان اسلام هست در غیر اینصورت مرتد فطری نامیده میشود. مرتد ملی مثلا کسی که مثل میرزا اقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی که از شاگردان مسلمان سید جمال الدین اسدابادی بودند به بابیه ازلی گرویدند و با ازدواج با دختران وی باجناق هم شدند و کتاب هشت بهشت که مانیفست بابی ازلی بود توسط میرزا اقاخان کرمانی نوشته ودر کلکته چاپ شد ، این دو نفر چون قبلا مسلمان بودند و بعد مرتد شدند مرتد ملی نامیده میشود و حکم هر دو مرتد ملیو فطری اعدام هست. مثل احسان یار شاطر که در امریکا سر ویراستار ایرانیکا بود مرتد ملی شده بود ولی به مرگ طبیعی چندی پیش مرد. با تشکر.

در پارسی " دروند "
اوستایی "دریکونت "

Renegade


کلمات دیگر: