کلمه جو
صفحه اصلی

سیاس


مترادف سیاس : سائس، سیاسی، سیاستمدار، مدیر ، سیاست دان، سیاست شناس، حسابگر، حیله گر، سیاست کننده، تنبیه کننده

متضاد سیاس : بی سیاست

برابر پارسی : کشوردار

فارسی به انگلیسی

diplomat, diplomatic, great politician, statesman or diplomat

great politician, statesman or diplomat


diplomat, diplomatic


مترادف و متضاد

diplomat (اسم)
دیپلمات، سیاستمدار، رجل سیاسی، سیاس، سایس

صفت ≠ بی‌سیاست


سائس، سیاسی، سیاستمدار، مدیر ≠ سیاست‌دان، سیاست‌شناس


۱. سائس، سیاسی، سیاستمدار، مدیر ≠ بیسیاست
۲. سیاستدان، سیاستشناس
۳. حسابگر
۴. حیلهگر
۵. سیاستکننده، تنبیهکننده


فرهنگ فارسی

سیاستمدار، کسی که سیاست کند، داوری خوب کردن
سیاستمدار سائس . توضیح سیاس بر وزن صراف از خطاهای فاحش است زیرا نه در کتب لغت است و نه صیغه فعال قیاسی است تا از ماده سیاست بتوان ساخت و بر فرض قیاسی بودن بایستی سواس باشد نه سیاس زیرا از فعل ساس یسوس است و برای تبدیل و ابیائ سبب و مجوزی نیست ولی این کلمه در عهد ما بسیار متداول گردیده .
استاد و ماهر در سیاست کسیکه سیاست میکند و حراست مینماید و نیک داوری میکند

فرهنگ معین

(سَ یّ ) [ ازع . ] (ص . ) سیاستمدار.

لغت نامه دهخدا

سیاس. ( ع اِ ) ج ِ سائس. ( ناظم الاطباء ).

سیاس. ( اِ ) سخن چینی. چغلی. ( ناظم الاطباء ).

سیاس. [ س َی ْ یا ] ( از ع ، ص ) استاد و ماهر در سیاست. ( یادداشت بخط مؤلف ). کسی که سیاست میکند و حراست مینماید و نیک داوری میکند. ( از ناظم الاطباء ).

سیاس . (اِ) سخن چینی . چغلی . (ناظم الاطباء).


سیاس . (ع اِ) ج ِ سائس . (ناظم الاطباء).


سیاس . [ س َی ْ یا ] (از ع ، ص ) استاد و ماهر در سیاست . (یادداشت بخط مؤلف ). کسی که سیاست میکند و حراست مینماید و نیک داوری میکند. (از ناظم الاطباء).


فرهنگ عمید

۱. کسی که سیاست کند، سیاست مدار.
۲. کسی که خوب داوری کند.
۳. [عامیانه] حیله گر.

واژه نامه بختیاریکا

باوا رند؛ لیم؛ موزِه؛ درچینا؛ سِر

پیشنهاد کاربران

در پارسی " رند "
رندیک= سیاست

نامرد و دورنگ

فاحشه سیاسی

معنی در محاوره عامه : حیله گر ، دورو ، مزوٌر


کلمات دیگر: