مترادف سکس : جنس، امور جنسی، آلت زن و مرد برابر پارسی : آمیزش
فارسی به انگلیسی
sex
فارسی به عربی
جنس
مترادف و متضاد
۱. جنس ۲. امور جنسی ۳. آلت (زن و مرد)
فرهنگ فارسی
جنس، نوع، جاذبه جنسی، افرادازیک جنس ( اسم ) ۱ - جنس مجموع افرادی که از یک جنس هستند . ۲ - جنس زن . توضیح احتراز از این کلمه بیگانه اولی است .
جنسیت، عمل جنسی، رابطهی جنسی
فرهنگ معین
(س ) [ فر. ] (اِ. )۱ - جنسیت (زن یامرد ). ۲ - جنس زن . ۳ - روابط جنسی زن و مرد.
فرهنگ عمید
۱. امور جنسی. ۲. عضوی از بدن که جنسیت را تعیین می کند.
پیشنهاد کاربران
آمیزش بنظر میرسد واژه کامش که به تازگی معادل سکس درنظر گرفته شده چندان رسا نیست چون ما واژه هایی چون کامیابی ( رسیدن به هدف و خواسته ) و کامروایی ( برآورده شدن آنچه آرزو دارید ) چندان با سکس که برآورده شدن تنها بخشی از خواسته ها و نیازهاى آدمی است تناسب نداشته باشد.
سپوژ در پهلوی ساسانی سپوختم: سکس کردم می سپوزم: سکس می کنم
گُشنی کردن خفت و خیز مَرزیدن نزدیکی آمیزش گاییدن کردن
کام رانی
سکسیدن. م. ث سکسیدن این حیوان ها شوربختانه به زاییدن توله های جدید نیانجامید.
درآمدن شوی بر زن ؛ دخول. مباشرت : ملکی از ایشان غلبه گرفت و عروسان را دوشیزگی بردی پیش از درآمدن شوی. ( التفهیم ) .
سیم بر سنگ زدن . [ ب َ س َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از جماع کردن . ( غیاث ) ( آنندراج ) : تا بطبع تو بود با او بزن با سیم سنگ ور بدل گردد مزاجش نیست او زر عیار. استاد ( از آنندراج ) .