مترادف نصب : برپایی، انتصاب، برگماری، گمارش، منصوب
متضاد نصب : عزل
برابر پارسی : گماشتن، افراشته، کارگذاری، کارگذاشتن
erection, installation, appointment
appointment, installation, installment, setting
مقبره , بقعه , بناي ياد بود , بناي يادگاري , لوحه تاريخي , اثر تاريخي
۱. برپایی
۲. انتصاب، برگماری، گمارش، منصوب ≠ عزل
برپایی ≠ عزل
انتصاب، برگماری، گمارش، منصوب
(نُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - بلا، سختی . 2 - خستگی ، فرسودگی .
(نَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) قرار دادن ، جا کردن . 2 - گماشتن . 3 - (اِ.) علامتی از اِعراب که حرف آخر کلمه صدای فتحه می دهد.
نصب . [ ن َ ص َ ] (ع اِ) نشان برپای کرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عَلَم منصوب . (متن اللغة). || آنچه برپا کنند بهر پرستش . (غیاث اللغات ). نُصُب . نَصب . (غیاث اللغات ). || بت . (غیاث اللغات ). نَصب . جبت . بُدّ. طاغوت . صنم . وثن . (یادداشت مؤلف ). || رنج . سختی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رنجوری . (یادداشت مؤلف ). تعب . (متن اللغة). عناء. (المنجد). نَصب . (متن اللغة). || (مص ) مانده گردیدن و رنج دیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از المنجد). رنجه شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 100). رنجور شدن . (یادداشت مؤلف ). || کوشش . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). جد و اجتهاد کردن در کاری . (از المنجد). قال اﷲ تعالی : فاذا فرغت فانصب (قرآن 7/94)؛ ای بالعبادة. (منتهی الارب ). || ایستاده شدن شاخ های گوسپند. (از منتهی الارب ) (آنندراج ).
نصب . [ ن َ ص ِ ] (ع ص ) بیمار دردگین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (متن اللغة). مریض . موجوع . (المنجد).
نصب . [ ن ِ ] (ع اِ) بهره . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نصیب . (ناظم الاطباء) (متن اللغة). قسمت . (ناظم الاطباء). حظ. (متن اللغة) (المنجد). لغتی است در نصیب . (المنجد).
نصب . [ ن ُ ] (ع اِ) بیماری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). داء. (المنجد). نُصُب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || سختی . بدی . بلا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بلاء. (المنجد). نُصُب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قوله تعالی : انی مسنی الشیطان بنصب و عذاب . (منتهی الارب ). || عَلَم . نشان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نُصُب . (منتهی الارب ). || سنگ ها که نشانه های راه کنند. (فرهنگ خطی ). || آنچه برپای کنند به جهت پرستش از سنگ وجز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نُصُب . (منتهی الارب ). به معنی اصنام منصوبه برای عبادت وسنگهای نصب شده برای قربانی بت ها. (معجم البلدان ).
- نُصب عین ؛منظور نظر. (منتهی الارب ). در نظر. (ناظم الاطباء). پیش چشم . (المنجد). نَصب ِ عَین . (منتهی الارب ). و نیز رجوع به نصب العین شود.
- اهل النصب ؛ ناصبة. نواصب . آنان که بر دشمنی علی بن ابی طالب روند و اینان گروهی از خوارجند و نسبة بدیشان ناصبی است . (معجم متن اللغة). رجوع به ناصبی شود.
نصب . [ ن ُ ص ُ] (ع اِ) نُصب . رجوع به نُصب شود. || ج ِ نصاب . رجوع به نِصاب شود. || ج ِ نصیب . (متن اللغة). || ج ِ نصیبة. (متن اللغة). || ج ِ نَصِب است . (المنجد). || نَصب هرچه برپای کرده شود برای عبادت از بتان و غیر آن . (ترجمان علامه جرجانی ص 99). آنچه برپای کنند بهر پرستش .نَصَب . (غیاث اللغات ). هر چیز که بجز خدای تعالی پرستش کنند. (ناظم الاطباء) (المنجد). || نشان برپای کرده . (ناظم الاطباء). شی ٔ منصوب . (المنجد). هرچه برپای کرده شود و علم قرار داده شود. نُصب . (متن اللغة). || سنگی که بر پای کنند جهت پرستش کردن . (ناظم الاطباء). ج ، انصاب . || نام سنگی که در حوالی کعبه نصب کرده بودند و برای آن ذبح و قربانی می کردند. (ناظم الاطباء) (متن اللغة). یا صنمی که اعراب جاهلیت او را می پرستیدند. (متن اللغة).
نصب . [ن َ ] (ع اِ) بیماری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). داء. (متن اللغة) (المنجد). نُصب . نُصُب . (متن اللغة). || سختی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). بلاء. (المنجد) (متن اللغة). شر. تعب . (متن اللغة). نُصب . نُصُب . (متن اللغة). || پایان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).غایت . (المنجد) (متن اللغة). || نشان ِ بر پای کرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). علم منصوب . (از متن اللغة) (المنجد). نَصَب . (آنندراج ). || برنشانده . برپا کرده . (ناظم الاطباء). || آنچه برپای کنند به جهت پرستش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). نُصُب . هرچه برپای کرده شود برای عبادت از بتان و غیر آن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 99). هرچه به پای کنند پرستش را چون سنگ و مانند آن . (از مهذب الاسماء). نُصُب . نَصَب . آنچه برپا کنند بهر پرستش . (غیاث اللغات ). || بت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (دهار) (ناظم الاطباء). آنچه پرستیده شود جز خدا. (از متن اللغة). نَصَب . جبت . بد. طاغوت . وثن . صنم . (یادداشت مؤلف ). ج ، انصاب . نیزرجوع به انصاب شود. || درختهای کوچکی که غرس شود. قلمه ٔ درخت که آن را غرس کنند و واحد آن نَصبَة است . (از المنجد) (از متن اللغة). || در اصطلاح نحو: زبر. (منتهی الارب ). اعراب . زَوَر. (مهذب الاسماء). حرکت زبر در کلمات معرب و چنان که فتح درکلمه ٔ مبنی . (غیاث اللغات ). و آن در اعراب مانند فتحی است در بناء. (از منتهی الارب ) (از متن اللغة). صورت آن در کتابت این است : «». || در قوافی سالم ماندن قافیه از فساد. (از منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (از متن اللغة). || نُصب ِ عَین . رجوع به نُصب ِ عَین شود. || نصب العرب ؛ نوعی از سرود که حزین و نرم تر باشد از حُدا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از المنجد). حدیث : لونصبت لنا نصب العرب ، لوغنیت غناء العرب . (منتهی الارب ). || (ص ) برپا. برقرار. (ناظم الاطباء). || ج ِ نصباء. (اقرب الموارد). رجوع به نصباء شود. || (مص ) دردناک گردانیدن بیماری کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (متن اللغة) (المنجد). || رنجور شدن . (دهار) (زوزنی ). || فرونهادن چیزی را و پست کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فرونهادن چیزی را. (ناظم الاطباء). || رنجور کردن . تعب رساندن . (المنجد) (اقرب الموارد). نصبه الهم ؛ اتعبه . (متن اللغة) (المنجد). || برداشتن و برپا کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (المنجد). برداشتن چیزی را. (از ناظم الاطباء). بپای کردن . (تاج المصادر بیهقی ). بپای کردن چیزی . (زوزنی ). برپا کردن . (غیاث اللغات ) (فرهنگ خطی ) (ناظم الاطباء) (متن اللغة). || چیزی را منتصب و قائم بر پای داشتن . (از متن اللغة). ایستادانیدن . (یادداشت مؤلف ). چیزی را در جائی ثابت کردن . (از المنجد). برنشاندگی . برپا کردنی . (ناظم الاطباء). || بلند کردن سنگ را برای نشان و علامت . نصب الحجر. (از ناظم الاطباء). || گماشتن . (لغات فرهنگستان ). کسی را به تصدی منصبی گماشتن . (از المنجد). برپا داشتن کسی را برای کاری . (از ناظم الاطباء). || نشاندن به تولیت . مقابل عزل . مقابل خلع. (یادداشت مؤلف ). برقراری . ضد عزل . (ناظم الاطباء). منصوب کردن . گماشتن . تعیین کردن .
- نصب قیم برای صغیر ؛ قیمی را برای تعهد امور و حفظ اموال صغیر معین کردن .
|| دشمن داشتن کسی را. (از منتهی الارب ) (از المنجد). دشمن داشتن . (غیاث اللغات ). دشمنی کردن کسی را. (از ناظم الاطباء). دشمنی کردن با کسی . (تاج المصادر بیهقی ). || ناصبی بودن : بعداز آن ناصبی شده است و کتابی بدین وجه که دلالت است بر نصب و جبر و خروج او ساخته است . (کتاب النقض ص 315).
- اهل النصب ؛ دشمنان علی بن ابیطالب علیه السلام . (ناظم الاطباء).
|| طرح جنگ افکندن با کسی . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || آشکار کردن بدی را. اظهار. (از متن اللغة) (از المنجد). نصب فلانا الشر؛ بدی آشکار کرد برای فلان . (ناظم الاطباء). || زبر دادن کلمه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بنصب کردن حرف . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || سرود گفتن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). سرود گفتن بر طریق عرب . (تاج المصادر بیهقی ). || به سرودی راندن شتر را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). به سرودگفتن شتر را راندن . (از ناظم الاطباء). || دیر سیر کردن یا همه روز به آهستگی رفتن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). همه روز به آهستگی رفتن . (فرهنگ خطی ). || برپای خاستن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || غرس کردن . کاشتن درخت را. (از المنجد).
نصب .[ ن َ ص َ ] (ع اِ) ج ِ نصبة به معنی آنچه که شناسائی راه را نصب کنند. (از المنجد). رجوع به نُصبَة شود.
کارگزاری، کارگزاشتن