کلفتی و گندگی و غلظت و انجماد و کثافت .
سطبری
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
سطبری. [ س ِ طَ ] ( حامص ) کلفتی و گندگی و غلظت و انجماد و کثافت. ( ناظم الاطباء ) : و خون طبیعی اندر سطبری و تنگی معتدل باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
چو بازوی بختم قوی حال بود
سطبری پیلم نمد مینمود.
مؤمنی اندیشه گبری مکن
در تنکی کوش و سطبری مکن.
چو بازوی بختم قوی حال بود
سطبری پیلم نمد مینمود.
سعدی.
اکثر بلندی درخت عود مقدار ده دوازده گز و سطبری چندانکه مردی بغل گیرد. ( فلاحت نامه ).مؤمنی اندیشه گبری مکن
در تنکی کوش و سطبری مکن.
نظامی.
کلمات دیگر: