hearing
شنید
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( مصدر ) شنیدن : گفت و شنید .
منقار مرغان یا چنگال مرغان
منقار مرغان یا چنگال مرغان
لغت نامه دهخدا
شنید. [ ش َ ] ( اِ ) منقارمرغان. || چنگال مرغان. ( ناظم الاطباء ). این کلمه را به دو معنی فوق ناظم الاطباء آورده است و مصحف است و صحیح کلمه «شند» است. رجوع به شند شود.
شنید. [ ش َ / ش ِ ] ( مص مرخم ، اِمص ) مصدر مرخم چنانکه در گفت و شنید. ( از یادداشت مؤلف ). شنیدن : گفت و شنید. ( فرهنگ فارسی معین ). شنیدن. استماع. ( ناظم الاطباء ) : و آن حال یکی صد شد که دید روز با شنید جمع شد. ( تذکرةالاولیاء ).
شنید. [ ش َ / ش ِ ] ( مص مرخم ، اِمص ) مصدر مرخم چنانکه در گفت و شنید. ( از یادداشت مؤلف ). شنیدن : گفت و شنید. ( فرهنگ فارسی معین ). شنیدن. استماع. ( ناظم الاطباء ) : و آن حال یکی صد شد که دید روز با شنید جمع شد. ( تذکرةالاولیاء ).
شنید. [ ش َ ] (اِ) منقارمرغان . || چنگال مرغان . (ناظم الاطباء). این کلمه را به دو معنی فوق ناظم الاطباء آورده است و مصحف است و صحیح کلمه «شند» است . رجوع به شند شود.
شنید. [ ش َ / ش ِ ] (مص مرخم ، اِمص ) مصدر مرخم چنانکه در گفت و شنید. (از یادداشت مؤلف ). شنیدن : گفت و شنید. (فرهنگ فارسی معین ). شنیدن . استماع . (ناظم الاطباء) : و آن حال یکی صد شد که دید روز با شنید جمع شد. (تذکرةالاولیاء).
گویش اصفهانی
تکیه ای: bešešnoft
طاری: ârešaynâ
طامه ای: boyfahmâ
طرقی: ârešyinǰâ
کشه ای: bešnoft
نطنزی: bašfahmâ
کلمات دیگر: