جان فشاندن جانفشانی کردن
روان فشاندن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
روان فشاندن. [ رَ ف َ / ف ِ دَ ] ( مص مرکب ) جان فشاندن. جانفشانی کردن. رجوع به روان افشاندن شود :
دشمنان چون بر غمم بخشوده اند
بر سر دشمن روان خواهم فشاند.
دشمنان چون بر غمم بخشوده اند
بر سر دشمن روان خواهم فشاند.
خاقانی.
کلمات دیگر: