کلمه جو
صفحه اصلی

موزع


مترادف موزع : توزیع کننده، پخش کننده، تقسیم کننده، توزیع گر

فارسی به انگلیسی

distributor, paperboy

distributor


عربی به فارسی

توزيع کننده


مترادف و متضاد

توزیع‌کننده، پخش‌کننده، تقسیم‌کننده، توزیع‌گر


فرهنگ فارسی

پراکنده کننده، ب ش کننده
( اسم ) توزیع کننده پخش کننده : [ موزع جراید ] جمع : موزعین .
نعت فاعلی از توزیع .

فرهنگ معین

(مُ وَ زِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) توزیع کننده ، پخش کننده . ج . موزعین .

لغت نامه دهخدا

موزع . [ زَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از ایزاع . برغلانیده شده و اغوا گشته و مجبور کرده . (ناظم الاطباء). برآغالانیده به چیزی . مغری به . (منتهی الارب ، ماده ٔ وزع ).


موزع . [ م ُ وَزْ زَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از توزیع. پخش شده و پراکنده شده . (ناظم الاطباء).


موزع . [ م ُ وَزْ زِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از توزیع. پخش کننده و پراکنده نماینده . (ناظم الاطباء). پراکنده کننده . ج ، موزعین . (یادداشت مؤلف ). || مأمور پست و تلگراف و تلفن یا مجلات و روزنامه ها که نامه ها و محمولات پستی و تلگرافها و روزنامه ها و مجله ها را به صاحبانشان می رساند. نامه رسان .


موزع. [ زَ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از ایزاع. برغلانیده شده و اغوا گشته و مجبور کرده. ( ناظم الاطباء ). برآغالانیده به چیزی. مغری به. ( منتهی الارب ، ماده وزع ).

موزع. [ م ُ وَزْ زَ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از توزیع. پخش شده و پراکنده شده. ( ناظم الاطباء ).

موزع. [ م ُ وَزْ زِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از توزیع. پخش کننده و پراکنده نماینده. ( ناظم الاطباء ). پراکنده کننده. ج ، موزعین. ( یادداشت مؤلف ). || مأمور پست و تلگراف و تلفن یا مجلات و روزنامه ها که نامه ها و محمولات پستی و تلگرافها و روزنامه ها و مجله ها را به صاحبانشان می رساند. نامه رسان.

فرهنگ عمید

بخش‌شده؛ پراکنده‌شده.


پراکنده‌کننده؛ پخش‌کننده.


پراکنده کننده، پخش کننده.
بخش شده، پراکنده شده.


کلمات دیگر: