کلمه جو
صفحه اصلی

موسع


مترادف موسع : وسیع، فراخ، جادار، گسترده، جای فراخ

فارسی به انگلیسی

large, ample

مترادف و متضاد

۱. وسیع، فراخ، جادار، گسترده
۲. جای فراخ


فرهنگ فارسی

فراخ، وسیع
۱ - ( اسم ) وسعت داده شده . ۲ - ( صفت ) وسیع . ۳ - [ بعضی عروضیان متکلف بجای فع سببی بر فاعلاتن افزایند و آنرا توسیع خوانند چنانکه فاعلاتن را فاعلییاتن کنند و آنرا موسع خوانند و الحق این تصرفی فاسد و استادیی جاهلانه است ] ( المعجم . مد . چا . ۳۹ - ۳ ۸:۱ )
نعت فاعلی از ایساع به معنی باد سترس و توانگری .

فرهنگ معین

(مُ وَ سَّ ) [ ع . ] ۱ - (اِمف . ) وسعت داده شده . ۲ - (ص . ) وسیع .

لغت نامه دهخدا

موسع. [ س ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از ایساع به معنی بادسترس و توانگر. ج ، موسعون : «و السماءبنیناها بأید و اًنا لموسِعون » ( قرآن 47/51 )؛ ای اغنیاء قادرون. ( منتهی الارب )... و متعوهن علی الموسعقدره... ( قرآن 236/2 ). توانگر و قادر و توانا و قوی. ( از ناظم الاطباء ). بادسترس و توانگر. ( آنندراج ).

موسع. [ م ُ وَس ْ س َ ] ( ع ص ، اِ ) وسعت داده شده. گشاد و فراخ کرده شده. ( ناظم الاطباء ). فراخ کرده. گشاده.( یادداشت مؤلف ). || فراخ. وسیع. || ( اصطلاح عروضی ) افزودن سببی بر فاعلاتن است و این عمل متکلفانه را توسیع گویند و فاعلاتن را که به توسیع فاعلییاتن شود موسع خوانند. ( از المعجم ص 101 ).

موسع. [ س ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ایساع به معنی بادسترس و توانگر. ج ، موسعون : «و السماءبنیناها بأید و اًنا لموسِعون » (قرآن 47/51)؛ ای اغنیاء قادرون . (منتهی الارب )... و متعوهن علی الموسعقدره ... (قرآن 236/2). توانگر و قادر و توانا و قوی . (از ناظم الاطباء). بادسترس و توانگر. (آنندراج ).


موسع. [ م ُ وَس ْ س َ ] (ع ص ، اِ) وسعت داده شده . گشاد و فراخ کرده شده . (ناظم الاطباء). فراخ کرده . گشاده .(یادداشت مؤلف ). || فراخ . وسیع. || (اصطلاح عروضی ) افزودن سببی بر فاعلاتن است و این عمل متکلفانه را توسیع گویند و فاعلاتن را که به توسیع فاعلییاتن شود موسع خوانند. (از المعجم ص 101).


فرهنگ عمید

فراخ، وسیع.

دانشنامه عمومی

وسعت داده شده


پیشنهاد کاربران

جمع وسیع

موسّع = واگرایی - بازنمایی

دوردست

پیشروی


کلمات دیگر: