کلمه جو
صفحه اصلی

مکاره


مترادف مکاره : حیله گر، قریب کار، بازار روز، بازار موسمی

فارسی به انگلیسی

makariev

Makariev


مترادف و متضاد

اسم


حیله‌گر، قریب‌کار


بازار روز، بازار موسمی


۱. حیلهگر، قریبکار
۲. بازار روز، بازار موسمی


فرهنگ فارسی

بازار سالیانه قدیس ماکاریوس ( اسم ) بازار مکاره . بازاری که هر سال یک بار بمدت چند روز در محلی دایر شود و از اقطار مختلف یک کشور یا کشورهای متعدد اجناس مختلف را در آن بازار بمعرض تماشا و خرید و فروش گذارند.
بازار سالیانه . بازار موسمی .

فرهنگ معین

(مَ کّ رِ ) [ ع . مکارة ] ۱ - (ص . ) بسیار مکرکننده ، حیله گر. ۲ - (اِ. ) بازاری که هر سال یک بار به مدت چند روز در محلی برگزار می شود و از شهرها و کشورهای مختلف در آن شرکت می جویند.
(مَ رِ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ مکرهه .

(مَ کّ رِ) [ ع . مکارة ] 1 - (ص .) بسیار مکرکننده ، حیله گر. 2 - (اِ.) بازاری که هر سال یک بار به مدت چند روز در محلی برگزار می شود و از شهرها و کشورهای مختلف در آن شرکت می جویند.


(مَ رِ) [ ع . ] (اِ.) جِ مکرهه .


لغت نامه دهخدا

مکاره. [ م َ رِه ْ ] ( ع اِ ) ج ِ مکرهة. ( ناظم الاطباء ). ج ِ مَکرَه. آنچه انسان آن را ناپسند دارد و بر او سخت و دشوار باشد و در حدیث است : «اسباغ الوضوء علی المکاره » و مراد از آن وضو ساختن است با وجود عوامل سخت و دشوار. ( از ذیل اقرب الموارد ). سختیها. ( منتهی الارب ). به معنی مکروهات یعنی رنج و سختیها. ( غیاث ) ( آنندراج ) :
خدای عزوجل از تنش بگرداناد
مکاره دو جهان و وساوس خناس.
منوچهری.
سبوی بگزین تا گردی از مکاره دور
برو بر آن ره تا جاودانه شاد بوی.
منوچهری.
بختت ازلی باد و بقایت ابدی باد
ایزدمرساناد به روی تو مکاره.
منوچهری.
پیوسته مفر آوارگان و مقر خستگان مکاره باد. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 288 ). مکاره از این ساحت عز و جلال بعید و اقبال و دولت متواتر.( لباب الالباب چ نفیسی ص 6 ).
زانکه جنت از مکاره رسته است
رحم ، قسم عاجز اشکسته است.
مولوی ( مثنوی چ خاور ص 245 ).
در طلب مصالح و دفع مکاره و جذب خیرو منع شر به پدران مشفق اقتدا کند. ( اخلاق ناصری ). نعیم بهشت را دیوار مکاره درپیش. ( گلستان ). هرچند بعضی از اقویا که قوت تحمل مشاق و صبر بر مکاره داشته اند... ( مصباح الهدایه چ همایی ص 267 ). چه صابر پیوسته در مکاره به کأس مخالفت نفس خود را شرب صبر می چشاند. ( مصباح الهدایه ، ایضاً ص 383 ).
- مکاره کشیدن ؛ تحمل کردن سختیها و رنجها : ابوعثمان گوید صبار آن بود که خوی کرده باشد به مکاره کشیدن. ( ترجمه رساله قشیریه چ فروزانفر ص 280 ).
|| امور زشت و ناپسند. مکروهات :
بزرگواری کز سیرت و مکارم او
همه مکاره بیرون شد از سرشت بشر.
عثمان مختاری ( دیوان چ همایی ص 199 ).
چشم نعمتی است و بینایی در او نعمتی... و کفران آن نظر به محرمات ومکاره و فضول. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 385 ).

مکاره. [ م َک ْ کا رَ / رِ ] ( ع ص ) زن بسیار مکرکننده. ( غیاث ) ( آنندراج ). زن پرمکر و پرحیله. ( ناظم الاطباء ) :
کیست دنیا زنی است مکاره
چیست در خانه زن غدار.
خاقانی.
ایمن مشو ز محنت دنیا که این عجوز
مکاره می نشیند و محتاله می رود.
حافظ.

مکاره. [ م َ رَ / رِ / م َک ْ کا رَ / رِ ] ( از روسی ، اِ ) بازار سالیانه. بازار موسمی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). مأخوذ از کلمه «ماکاریوسکایا یارمارکا» روسی یعنی بازار سالیانه قدیس ماکاریوس . بازاری که سالی یک بار در محلی معین به مدت چند روز دایر شود و از اکناف مختلف یک کشور یا کشورهای متعدد کالاهای گوناگون در آن بازار گردآورند و در معرض خرید و فروش گذارند. و رجوع به یادداشتهای قزوینی ج 7 ص 128 شود.

مکاره . [ م َ رَ / رِ / م َک ْ کا رَ / رِ ] (از روسی ، اِ) بازار سالیانه . بازار موسمی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مأخوذ از کلمه ٔ «ماکاریوسکایا یارمارکا» روسی یعنی بازار سالیانه ٔ قدیس ماکاریوس . بازاری که سالی یک بار در محلی معین به مدت چند روز دایر شود و از اکناف مختلف یک کشور یا کشورهای متعدد کالاهای گوناگون در آن بازار گردآورند و در معرض خرید و فروش گذارند. و رجوع به یادداشتهای قزوینی ج 7 ص 128 شود.


مکاره . [ م َ رِه ْ ] (ع اِ) ج ِ مکرهة. (ناظم الاطباء). ج ِ مَکرَه . آنچه انسان آن را ناپسند دارد و بر او سخت و دشوار باشد و در حدیث است : «اسباغ الوضوء علی المکاره » و مراد از آن وضو ساختن است با وجود عوامل سخت و دشوار. (از ذیل اقرب الموارد). سختیها. (منتهی الارب ). به معنی مکروهات یعنی رنج و سختیها. (غیاث ) (آنندراج ) :
خدای عزوجل از تنش بگرداناد
مکاره دو جهان و وساوس خناس .

منوچهری .


سبوی بگزین تا گردی از مکاره دور
برو بر آن ره تا جاودانه شاد بوی .

منوچهری .


بختت ازلی باد و بقایت ابدی باد
ایزدمرساناد به روی تو مکاره .

منوچهری .


پیوسته مفر آوارگان و مقر خستگان مکاره باد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 288). مکاره از این ساحت عز و جلال بعید و اقبال و دولت متواتر.(لباب الالباب چ نفیسی ص 6).
زانکه جنت از مکاره رسته است
رحم ، قسم عاجز اشکسته است .

مولوی (مثنوی چ خاور ص 245).


در طلب مصالح و دفع مکاره و جذب خیرو منع شر به پدران مشفق اقتدا کند. (اخلاق ناصری ). نعیم بهشت را دیوار مکاره درپیش . (گلستان ). هرچند بعضی از اقویا که قوت تحمل مشاق و صبر بر مکاره داشته اند... (مصباح الهدایه چ همایی ص 267). چه صابر پیوسته در مکاره به کأس مخالفت نفس خود را شرب صبر می چشاند. (مصباح الهدایه ، ایضاً ص 383).
- مکاره کشیدن ؛ تحمل کردن سختیها و رنجها : ابوعثمان گوید صبار آن بود که خوی کرده باشد به مکاره کشیدن . (ترجمه ٔ رساله ٔ قشیریه چ فروزانفر ص 280).
|| امور زشت و ناپسند. مکروهات :
بزرگواری کز سیرت و مکارم او
همه مکاره بیرون شد از سرشت بشر.

عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 199).


چشم نعمتی است و بینایی در او نعمتی ... و کفران آن نظر به محرمات ومکاره و فضول . (مصباح الهدایه چ همایی ص 385).

مکاره . [ م َک ْ کا رَ / رِ ] (ع ص ) زن بسیار مکرکننده . (غیاث ) (آنندراج ). زن پرمکر و پرحیله . (ناظم الاطباء) :
کیست دنیا زنی است مکاره
چیست در خانه ٔ زن غدار.

خاقانی .


ایمن مشو ز محنت دنیا که این عجوز
مکاره می نشیند و محتاله می رود.

حافظ.



فرهنگ عمید

۱. بازاری که هر سال به مدت چند روز در یک کشور تشکیل شود و از کشورهای دیگر کالاهایی برای فروش به آن بازار بیاورند.
۲. [مجاز] جای بی نظم و شلوغ.
زشتی ها.

زشتی‌ها.


۱. بازاری که هر سال به ‌مدت چند روز در یک کشور تشکیل شود و از کشورهای دیگر کالاهایی برای فروش به آن بازار بیاورند.
۲. [مجاز] جای بی‌نظم و شلوغ.


پیشنهاد کاربران

بازار شام


کلمات دیگر: