تعلیم پذیر، قابل تعلیم، اموختنی، یاددادنی
اموختنی
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
( آموختنی ) ( صفت ) لایق آموختن شایست. آموختن : عشق آمدنی بود نه آموختنی .
لغت نامه دهخدا
( آموختنی ) آموختنی. [ ت َ] ( ص لیاقت ) درخور آموختن. قابل آموختن :
عشق آمدنی بود نه آموختنی.
ای سوخته سوخته سوختنی...
|| آموختن :
حق را تو کجا و رحمت آموختنی.
عشق آمدنی بود نه آموختنی.
ای سوخته سوخته سوختنی...
|| آموختن :
حق را تو کجا و رحمت آموختنی.
( منسوب به خیام ).
پیشنهاد کاربران
مترادف و متضاداشو بزارین و ریشه و مصدر کلمات
معنی آموختنی :خرابتنی
یاد دادنی
یاد گرفتنی
کلمات دیگر: