کلمه جو
صفحه اصلی

مقرره

فارسی به انگلیسی

regulation

مترادف و متضاد

regulation (اسم)
تنظیم، تعدیل، دستور، ایین نامه، قانون، قاعده، مقرره

requirement (اسم)
الزام، تقاضا، نیاز، ایجاب، نیازمندی، احتیاج، التزام، مقرره، دربایست

فرهنگ فارسی

( اسم ) مونث مقرر جمع : مقررات .

لغت نامه دهخدا

مقرره. [ م ُ ق َرْ رَ رَ / رِ ] ( از ع ، ص ) برقرار شده و برپا شده و معین شده و قرار داده شده. ( ناظم الاطباء ). تأنیث مقرر. ج ، مقررات. و رجوع به مقرر و مقررات شود.

پیشنهاد کاربران

تعریف اصطلاحات: مقرره، مصوبه، لایحه، هدایت، فرمان


کلمات دیگر: