کلمه جو
صفحه اصلی

خلاش

فارسی به انگلیسی

bog

فرهنگ فارسی

تالابی اسیدی با مواد غذایی و زهکشی ضعیف که سطح آن را خزه و احتمالاً درختچه و درخت می‌پوشاند


لغت نامه دهخدا

خلاش. [ خ َ ] ( اِ ) غلغله. شور. مشغله. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

خلاش. [ خ ِ ] ( اِ ) زمین پر گل و لای. || زمین که در آن آب و لای بهم آمیخته است. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). لجن. ( یادداشت بخط مؤلف ). خلیش که آنرا چیچله و خلاب و غریقج نیز گویند. ( شرفنامه منیری ).

خلاش . [ خ َ ] (اِ) غلغله . شور. مشغله . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).


خلاش . [ خ ِ ] (اِ) زمین پر گل و لای . || زمین که در آن آب و لای بهم آمیخته است . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). لجن . (یادداشت بخط مؤلف ). خلیش که آنرا چیچله و خلاب و غریقج نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ).


فرهنگ عمید

زمین دارای خاک اسیدی و بقایای گیاهی فراوان.

فرهنگستان زبان و ادب

{bog} [مهندسی منابع طبیعی- محیط زیست و جنگل] تالابی اسیدی با مواد غذایی و زهکشی ضعیف که سطح آن را خزه و احتمالاً درختچه و درخت می پوشاند

گویش مازنی

/Khelaash/ تکه - باقی مانده

۱تکه ۲باقی مانده


پیشنهاد کاربران

خلاش:زمین اسفنجی، مرطوب و نرمی که عمدتاً مرکب از خزه تخریب شده یا در حال تخریب و سایر مواد نباتی می باشد آن غالباً در دریاچه ها یا مخازن راکد کم عمق تشکیل می شود و بیشتر بوسیله خزه اسفاگنام ایجاد می شود پدیده اخیر از سواحل انتشار می یابد که شناور در سطح است و نهشتی از مواد نباتی در روی کف می دهد.


کلمات دیگر: