کلمه جو
صفحه اصلی

ضبح

فرهنگ فارسی

موضعی است در عرفات که دسته اول واقفان عرفات نخست آنجا را تخلیه کنند و روند.
ضباح ٠ بر آوردن و شنوانیدن اسپان آواز خود را در دویدن ٠ یا پویه دویدن اسپان ٠ یا از حال بگردانیدن آتش و آفتاب چیزی را ٠

لغت نامه دهخدا

ضبح . [ ض َ ] (اِخ ) آنجای از عرفات که مردمان اوائل از آن جا افاضت کنند. (منتهی الارب ). یاقوت گوید: ضبح ، الموضع الذی یُدفع منه اوائل الناس من عَرفات . و ابوالکمال سیداحمد عاصم در ترجمه ٔ قاموس گوید: ضبح ، مدح وزننده عرفاتده بر موضعدر که اهل وقوفک اوائلی اورادن بوشانوب گیدرلَر؛ و معنی آنکه ضبح بر وزن مدح موضعی است بعرفات که دسته ٔ اول واقفین عَرفات نخست آنان آنجا را تخلیه کرده و می روند.


ضبح . [ ض َ ] (ع اِ) رفتاری است اسب را و آن فوق تقریب است . || آواز دَم اسب که از جوف آن برآید وقت دویدن . (منتهی الارب ). بانگ نفس اسب چون بدود. (مهذب الاسماء).


ضبح. [ ض ِ / ض َ ] ( ع اِ ) خاکستر. ( منتهی الارب ) ( دهار ) ( مهذب الاسماء ).

ضبح. [ ض َ ] ( اِخ ) آنجای از عرفات که مردمان اوائل از آن جا افاضت کنند. ( منتهی الارب ). یاقوت گوید: ضبح ، الموضع الذی یُدفع منه اوائل الناس من عَرفات. و ابوالکمال سیداحمد عاصم در ترجمه قاموس گوید: ضبح ، مدح وزننده عرفاتده بر موضعدر که اهل وقوفک اوائلی اورادن بوشانوب گیدرلَر؛ و معنی آنکه ضبح بر وزن مدح موضعی است بعرفات که دسته اول واقفین عَرفات نخست آنان آنجا را تخلیه کرده و می روند.

ضبح. [ ض َ ] ( ع اِ ) رفتاری است اسب را و آن فوق تقریب است. || آواز دَم اسب که از جوف آن برآید وقت دویدن. ( منتهی الارب ). بانگ نفس اسب چون بدود. ( مهذب الاسماء ).

ضبح. [ ض َ ] ( ع مص ) ضُباح. برآوردن و شنوانیدن اسبان آواز انفاس خود را در دویدن. || پویه دویدن اسپان. ( منتهی الارب ). || از حال بگردانیدن آتش و آفتاب چیزی را. ( تاج المصادر ) ( زوزنی ). گردانیدن آتش و آفتاب گونه چیزی را اندک نه بغایت. ( منتخب اللغات ). پرهودن : ضبحت النار الشی َٔ؛ اندک برگردانید آتش گونه چیزی راو بسوخت. ( منتهی الارب ). || بانگ کردن روباه. ( تاج المصادر ): ضَبح الثعلب ؛ بانگ کرد روباه. || ضَبحه ؛ خصومت کرد او را. ( منتهی الارب ).

ضبح . [ ض َ ] (ع مص ) ضُباح . برآوردن و شنوانیدن اسبان آواز انفاس خود را در دویدن . || پویه دویدن اسپان . (منتهی الارب ). || از حال بگردانیدن آتش و آفتاب چیزی را. (تاج المصادر) (زوزنی ). گردانیدن آتش و آفتاب گونه ٔ چیزی را اندک نه بغایت . (منتخب اللغات ). پرهودن : ضبحت النار الشی َٔ؛ اندک برگردانید آتش گونه ٔ چیزی راو بسوخت . (منتهی الارب ). || بانگ کردن روباه . (تاج المصادر): ضَبح الثعلب ؛ بانگ کرد روباه . || ضَبحه ؛ خصومت کرد او را. (منتهی الارب ).


ضبح . [ ض ِ / ض َ ] (ع اِ) خاکستر. (منتهی الارب ) (دهار) (مهذب الاسماء).


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی ذِبْحٍ: سربریدن
معنی ذُبِحَ: سربریده شده - ذبح شده
معنی ضَبْحاً: درحال نفس نفس زدن (ضبح به معنای صوتی است که از نفس نفس زدن اسبان در حین دویدن شنیده میشود )
تکرار در قرآن: ۱(بار)


کلمات دیگر: