کلمه جو
صفحه اصلی

باء

لغت نامه دهخدا

باء. (حرف ) ب . با. بی . حرف دوم از الفبای فارسی میان الف و پ و حرف دوم از الفبای عربی میان الف و تاء و حرف دوم از ابجد. رجوع به «ب » و «با» شود.
- امثال :
از بای بسم اﷲ تا تای تمت ؛ از آغاز تا پایان .


باء. (ع مص ) نکاح . (قطر المحیط). جماع . (منتهی الارب ). مباءة. بائة. نکاح کردن . وطی بسیار. مجامعت . مباشرت . آرامش با. || (ص ) مرد بسیارجماع . (مهذب الاسماء). باشهوت . مرد کثیرالجماع . (آنندراج ) (غیاث ).


باء. ( حرف ) ب. با. بی. حرف دوم از الفبای فارسی میان الف و پ و حرف دوم از الفبای عربی میان الف و تاء و حرف دوم از ابجد. رجوع به «ب » و «با» شود.
- امثال :
از بای بسم اﷲ تا تای تمت ؛ از آغاز تا پایان .

باء. ( ع مص ) نکاح. ( قطر المحیط ). جماع. ( منتهی الارب ). مباءة. بائة. نکاح کردن. وطی بسیار. مجامعت. مباشرت. آرامش با. || ( ص ) مرد بسیارجماع. ( مهذب الاسماء ). باشهوت. مرد کثیرالجماع. ( آنندراج ) ( غیاث ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی بَاءَ: برگشت - سزاوار شد
معنی مَفَازَتِهِمْ: ظفر یافتن و رسیدن به هدفشان - کامیابیشان (مفازة مصدر میمی از فوز به معنای ظفر یافتن و رسیدن به هدف . و در عبارت "وَیُنَجِّی ﭐللَّهُ ﭐلَّذِینَ ﭐتَّقَوْاْ بِمَفَازَتِهِمْ " حرف باء که بر سر این کلمه در آمده بای ملابست و یا سببیت است ، پس فوزی که خدا ...
معنی ﭐمْسَحُواْ: مسح کنید (کلمه مسح به معنای کشیدن دست و یا هر عضو دیگری به عنوان لمس کننده به لمس شونده ، بدون هیچ حائلی و با اختیار است ،. مسحت الشیء و مسحت بالشیء هر دو به یک معنا است با این تفاوت که اگر بدون حرف با استعمال شود ، و شیء ملموس را مفعول خود بگیرد ،م...
معنی مَسْحاً: مسح کردن - لمس نمودن (کلمه مسح به معنای کشیدن دست و یا هر عضو دیگری به عنوان لمس کننده به لمس شونده ، بدون هیچ حائلی و با اختیار است ،. مسحت الشیء و مسحت بالشیء هر دو به یک معنا است با این تفاوت که اگر بدون حرف با استعمال شود ، و شیء ملموس را مفعول ...
ریشه کلمه:
بوء (۱۷ بار)

«بْاءَ» از مادّه «بَواء» به معنای مراجعت و منزل گرفتن آمده است، ولی ریشه آن به معنای صاف و مسطح کردن یک محل و مکان است; و از آنجا که انسان به هنگام منزل گرفتن محل خود را صاف و مسطح می کند این کلمه به این معنا آمده است، همچنین چون انسان به منزلگاه خویش مراجعت می کند به معنای بازگشت نیز آمده است و در آیه اشاره به این است که آنها مشمول غضب مستمر و مداوم پروردگار می شوند; گویی در خشم و غضب پروردگار منزل گرفته اند. در سوره «آل عمران» کنایه از استحقاق پیدا کردن است، یعنی قوم یهود بر اثر خلافکاری خود، مستحق مجازات الهی شدند و خشم پروردگار را همچون منزل و مکانی برای خود انتخاب کردند.
حرف دوم از الفبای عربی و فارسی و حرف جرّ است، اهل لغت از برای آن چهارده معنی گفته‏اند. در اینجا بعضی از آنها که مناسب این کتاب است نقل می‏شود. 1- تعدیه. مثل ، ، در این آیات و امثال آنها چنانکه می‏بینیم «باء» برای تعدیه فعل آمده است. ممکن است بعضی‏ها در آیاتی نظیر و غیره، «باء» را به معنی مع و مصاحب بگیرند یعنی: موسی با بیّنات آمد! ولی معنای تعدیه بهتر و دلچسب است. یعنی: موسی بیّنات را آورد. 2- تأکید و آن را زائده گویند: ظاهراً زائد به معنای بی فایده نیست بلکه از این جهت که در تغییر معنی کلام مثل تعدیه و غیره نیست، در کلماتی که بعد از ماده «کفی» واقع‏اند «باء» را زائد گفته‏اند مثل ، ، در بیست و هفت محلّ از قرآن که فعل کفی به صورت ماضی آمده، ما بعد همه باء است جز آیه . در صحاح و اقرب الموارد و مجمع البیان «باء» را بعد از کفی زائد گفته‏اند. بیضاوی ذیل آیه 45 سوره نساء گوید: باء برای تأکید اتصال به فاعل کفی اضافه می‏شود. ولی از انصاف نباید گذشت اگر باء در این گونه موارد زائد می‏بود لازم بود که در «کَفَی اللّهُ الْمؤْمِنینَالْقِتالَ» نیز جایز باشد که بگوییم «کَفی براللّهِ الْمُؤْمِنینَ القتال» و این جایز نیست و معنی درست در نمی‏آید ما دراینجا قول راغب و زجّاج را اختیار می‏کنیم که گفته‏اند: کَفی در مواردی که بعد از آن باء آمده به معنای «اِکْتَفِ» است «کَفی براللّه شهیداً» یعنی کفایت کن و بس کن به خدا در گواهی «اِقْرَؤْ کِتابَکَ کَفی بِنَفْسِکَ الْیِوْمَ عَلَیْکَ حَسیباً» بخوان کتاب خود را و بس کن به نفس خود در حسابگری بر خود. در این صورت باء برای تعدیه است و اتفاقاً معنای آیات کاملاً درست و دلچسب در می‏آید وانگهی باء در صورتی بعد از کفی می‏آید که ما بعد آن منصوبی در معنای حال باشد (مثل حسیباً،شهیداً، ولیّاً نصیراً در آیات گذشته) چنانکه راغب گفته است پس صحیح این است که کفی در این گونه موارد در جای «اکتف» است چنانکه فعل تعجّب «اَحْسِنْ بِیزید» و معنایش این است: «اِکْتِفِ باللّه شهیداً». طبرسی در ذیل آیه 45 از سوره نساء فرموده: درباره دخول باء بلفظ اللّه دو قول است یکی تأکید اتصال، دوّمی به قول زجاج: «کَفی باللّه ولیّاً» در معنی «اِکْتِفوا باللّه» است یعنی بس کنید به خدا در ولایت. پس این که گفته‏اند: باء در فاعل کفی و باء در آن زائد است صحّت ندارد، باء در این گونه موارد زائد نیست بلکه برای تعدیه است. و نیز گفته‏اند باء در مفعول زائد می‏آید مثل «بِاَیْدیکُم» را مفعول «لا تُلْقُوا» و باء آن را زائد گفته‏اند چنانکه اقرب الموارد و طبرسی و بیضاوی تصریح کرده‏اند. راغب گوید: صحیح آنست که معنای آیه «لا تُلقوا النْفُسِکُم بِاَیْدیکُم اِلَی التَّهْلُکَةِ» باشد مفعول حذف شده به جهت دلالت بر عموم زیرا نه هلاکت خویشتن جایز است و نه دیگران و اگر «انفسکم» ذکر می‏شد دلالت بر عموم نمی‏کرد. طبرسی این قول را از دیگران نقل کرده و گوید: گفته‏اند آیه در معنی «لا تذهْلِکُوا اَنْفُسِکُمْ براَیْدیکُمْ» است و دخول باء برای دلالت به این معنی می‏باشد. این سخن کاملاً صحیح است و باءِ زائد نیست نظیر باءِ در اینجا به معنی سبب و علّت است همچنین در آیه «ما نحن فیه» یعنی به سبب کارهائیکه با دست خود انجام می‏دهید خودتان را به مهلکه نیاندازید. کلمه «تنبت» را هم از باب نصر ینصرو هم از باب افعال خوانده‏اند در صورت اوّل باء در «بِالدُّهْنِ» به معنی مع و مصاحبت است یعنی میوه و ثمره آن با روغن می‏روید و شاید برای تعدیه باشد. و در صورت دوّم برای تعدیه است یعنی: روغن را می‏رویاند بنا بر آنکه فعل را لازم بگیریم چنانکه در «اَنْبَتَ البَقْلُ» بقل را فاعل «انبت» و آنرا لازم گفته‏اند. و در هر صورت باء زائد نیست مراد از درخت طور سیناء درخت زیتون و مراد از صِبغ خورش طعام است چون روغن زیتون را هم در روغن مالی بدن مصرف می‏کنند و هم در خورش و «شجرة» عطف به آیه سابق است: و به وجود آورد برای شما درختی را که در طور سیناء است و میوه‏اش با روغن و خورش خورندگان می‏روید. 3- مع (مصاحبت) ، ای نوح به سلام و برکات پیاده شو به سلامت داخل بهشت شوید. 4- ظرفیّت مگر آل لوط که وقت سحر نجاتشان دادیم. ، بعضی‏ها باء را در «بها» به معنی «من» گفته‏اند «یشرب منها عباداللّه». طبرسی «بها» را مفعول «یشرب» و باء را زائد گرفته و از فراء نقل کرده «شَرِبَها وَ شَرِبَ بها» در معنی یکی است. ناگفته نماند: نظیر این آیه در سوره دیگر آمده ما ابتدا هر دو را نقل می‏کنیم بعد نظر خود را اظهار می‏داریم . . در آیات اوّل «عیناً» راجع به «کافور» است یعنی کافور چشمه ایست که بندگان خدا می‏آشامند، پس ابرار «اصحاب یمین» از شرابی می‏آشامند که آمیخته به کافور است ولی عباداللّه «مقرّبین» از خود آن چشمه که مقداری از آن به شراب ابرار آمیخته است، می‏نوشند در آیات دوّم «عیناً» راجع به «تسنیم» است اگر آن مثل کافور نوشیدنی باشد، معنی همان است که در آیات اوّل گفته شد و اگر نام چشمه باشد در اینصورت «عیناً» بیان آنست یعنی تسنیم چشمه ایست که مقرّبون می‏نوشند. در این آیات نیز مال ابرار شرابی است آمیخته به شراب چشمه‏ای که مخصوص مقرّبین می‏باشد، و مقرّبین در آیات دوّم همان «عباداللّه»اند که در آیات اول واقع اند و ابرار در هر دو یکی اند و با مراجعه به سوره واقعه که اهل قیامت را به سه دسته سابقون، اصحاب یمین، و اصحاب شمال تقسیم کرده می‏دانیم که مراد از «ابرار» اصحاب یمین و از عباداللّه و مقرّبین همان سابقون اند و شراب ابرار آمیخته از چشمه‏ای است که به مقرّبین اختصاص دارد. در هر دو آیه «بها» برای تعدیه است زیرا از فرّاء نقل شد که فعل: شرب هم بنفسه و هم با باء متعدی می‏شود در نهج البلاغه آمده «قَدْذاقُوا حَلاوَةِ مَعْرِفَتِهِ وَ شَرِبُوا بِالْکَاْسِ الروّیَةِ مِنْ مَحَبَّتِهِ» خطبه 81 و نیز آمده «وَتَرَکُوا صافِیاً و شَرِبُوا آجِناً» خطبه:142. چنانکه ملاحظه می‏شود: شرب بنفسه و با باء هر دو آمده است درباره حرف باء مطالب دیگری نیز هست طالبین به کتب ادب مراجعه کنند.


کلمات دیگر: