زاهق. [ هَِ ] ( ع ص )هلاک شونده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). نیست شونده. ( کشف اللغات ). || مرد هزیمت یافته. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || رونده. ( کشف اللغات ). || خشک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). یابس. ( اقرب الموارد ). || ستور فربه پرمغز. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). چاروای فربه. ( کشف اللغات ). || ستور سخت لاغر. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || آب سخت روان. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || تیر که از هدف درگذرد و ورای آن افتد ( بهدف نخورد واز آن بگذرد ) و از این معنی است حدیث : الحابی خیر من زاهق. و حابی آن است که بهدف نرسیده بیفتد و بر زمین بلغزد ( کشیده شود ) تا بهدف رسد. و مقصود حدیث این است که ضعیفی که اصابت بهدف کند بهتر از نیرومندی است که بهدف نرسد. ( اقرب الموارد ). || چاه عمیق. ( ذیل اقرب الموارد از لسان العرب ). زاهق و زهوق ؛ چاه عمیق. ( المنجد ).