کلمه جو
صفحه اصلی

ضحى

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی ضُحَاهَا: گستردگی نورش(ضحی به معنای گستردگی نور آفتاب )
ریشه کلمه:
ضحو (۶ بار)

«ضُحیً» در لغت به معنای گسترش آفتاب، یا بالا آمدن خورشید است، و «واو» در جمله «وَ أَنْ یُحْشَرَ النّاسُ ضُحیً» دلیل بر معیت می باشد.
«ضُحی» به معنای موقعی است که نور آفتاب در آسمان و زمین پهن می شود. به معنای اوائل روز نیز آمده، یعنی آن موقعی که خورشید در آسمان بالا بیاید و نور آن بر همه جا مسلط شود، و این در حقیقت، بهترین موقع روز است; و به تعبیر بعضی، در حکم فصل جوانی است، در تابستان هوا هنوز گرم نشده، و در زمستان سرمای هوا شکسته شده است، و روح و جان انسان در این موقع آمادّه هرگونه فعّالیّت است.
. ضحی انتشار نور آفتاب و گشتدش شعاع آن است. چنانکه راغب و دیگران گفته‏اند در صحاح و اقرب گفته: ضحوه بعد از طلوع خورشید و پس از آن ضحی است. در مجمع فرموده: اصل آن ظهور است «ضَحَا الشَّمْسُ یَضْحُو ضِحْواً» یعنی خورشید آشکار شد. معنی آیه چنین می‏شود: قسم به آفتاب و قسم به گسترش شعاع آن. در آیات ، ، . وقت را ضحی گفته به مناسبت گسترش نور خورشید. یعنی عذاب ما آنها که مشغول کار اند در یابد. گفت وقت وعده شما روز زینت است که مردم در نیمروز یا وقت چاشت مجتمع شوند، در آیه سوم مقصود از ضحی روز است به قرینه واللیل. . غرض از «لا تَضْحی» آن است که حرارت خورشید نه بینی در مجمع و اقرب آمده: «ضحی الرجل یضحی ضحی: اذا برز للشمس» یعنی ای آدم تو در آن بهشت عطشان نمی‏شوی و سوزش آفتاب نبینی. گفته‏اند: علت جمع این دو کلمه آن است که تشنگی بیشتر از حرارت از آفتاب است و هکذا در آیه ما قبل «اَنَّ لَکَ اَلّا تَجُوعَ فیها وَ لا تَعْری» گرسنگی عریانی شکم است مثل عریانی تن. * . عشیّه آخر روز وضحی اول روز و انتشار نور خورشید است و ضمیر «ضُحاها» به عشیّه راجع است یعنی: توقف نکرده‏اند مگر به قدر آخر روز یا اول آن عشیّه نظیر . نا گفته نماند: قربانی را از آن اضحیه گویند که ئر روز عید وقت گسترش نور آفتاب ذبح می‏شود (مجمع) جمع آن اضاحی است، بعضی ضحیّه و ضحایا گفته‏اند.


کلمات دیگر: