کلمه جو
صفحه اصلی

ظعن

فرهنگ فارسی

( اسم ) ظعینه هودجها .
جمع ظعینه .

فرهنگ معین

(ظَ ) [ ع . ] (مص ل . ) رفتن ، کوچ کردن .

لغت نامه دهخدا

ظعن. [ ظَ ع َ / ظَ ] ( ع مص ) رفتن. کوچ کردن. از جائی به جائی شدن :
او نیفتد درگمان از طعنشان
او نگردد دردمند از ظعنشان.
مولوی.

ظعن. [ ظُ ع ُ / ظُ ] ( ع اِ ) ج ِ ظَعینة. رجوع به ظعینة شود.

ظعن . [ ظَ ع َ / ظَ ] (ع مص ) رفتن . کوچ کردن . از جائی به جائی شدن :
او نیفتد درگمان از طعنشان
او نگردد دردمند از ظعنشان .

مولوی .



ظعن . [ ظُ ع ُ / ظُ ] (ع اِ) ج ِ ظَعینة. رجوع به ظعینة شود.


فرهنگ عمید

رفتن، کوچ کردن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی زَانٍ: مرد زناکار(مخفف زانی)
معنی ضَّأْنِ: میش
تکرار در قرآن: ۱(بار)
مسافرت. کوچ .از پوست چهار پایان خیمه هائی فراهم آورد که آنها را روز سفر رسیدو خضر سبک می‏دانید و سبک اند، این کلمه فقط یکبار در قرآن مجید یافته است. راغب گفته: ظعینه به معنی هودجی است که در آن زن هست و گاهی به زن ظعینه گویند.


کلمات دیگر: