to be shot
تیر خوردن
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
بنفسه کنایه از خسته شدن به زخم تیر کنایه از رسیدن تیر بر چیزی
لغت نامه دهخدا
تیر خوردن. [ خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) بنفسه کنایه از خسته شدن به زخم تیر. کنایه از رسیدن تیر بر چیزی. ( آنندراج ). اصابت تیر بر چیزی یا بر کسی. زخمی شدن از تیرکمان یا تیر تفنگ وجز اینها :
چو موش آنکه نان و پنیرش خوری
به دامش درافتی وتیرش خوری.
سر نتواند کشید پای بزنجیر او.
کمان بر من مکش جانا که تیری خورده ام کاری.
در خانه کمان بنهم گر نشانه را.
کس را نخورد تیر دعا بر نشان هنوز.
چو موش آنکه نان و پنیرش خوری
به دامش درافتی وتیرش خوری.
سعدی ( بوستان ).
صید بیابان عشق گر بخوردتیر اوسر نتواند کشید پای بزنجیر او.
سعدی.
مرا کشتی متاب آن گوشه ابرو به عیاری کمان بر من مکش جانا که تیری خورده ام کاری.
؟ ( از آنندراج ).
تیر مراد من به هدف برنمی خورددر خانه کمان بنهم گر نشانه را.
کلیم ( از آنندراج ).
دامان چرخ ز آه ستمدیدگان پر است کس را نخورد تیر دعا بر نشان هنوز.
واله هروی ( ایضاً ).
رجوع به تیر و ماده بعد شود.پیشنهاد کاربران
Be shot
Get shot
Get shot
کلمات دیگر: