کلمه جو
صفحه اصلی

تیز دادن

فرهنگ فارسی

اخراج ریح به آواز از زیر رها کردن باد

لغت نامه دهخدا

تیزدادن. [ دَ ] ( مص مرکب ) اخراج ریح به آوازاز زیر. رها کردن باد. ضرط. باد کندن. حصم. گوزدادن. گوزیدن. ( از یادداشتهای مرحوم دهخدا ) :
خورد سیلی زند بسیار طنبور
دهد تیز اوبه تازی همچو تندور.
طیان ( از یادداشت ایضاً ).

پیشنهاد کاربران

خروج باد صدا دار از مقعد ( گوز ) ( به معانی تیز رجوع شود )

مثال:

زنی شب زفاف تیزی بداد و شرمگین شد و بگریست. شوی گفت: گریه مکن که تیز عروس نشانه افزون نعمتی باشد. گفت: اگر چنین است تا تیزی دیگر رها کنم! شوی گفت: نی خاتون که انبار را بیش از این درنگنجد.
عبید زاکانی

گوزیدن، با صدای ریز و پیوسته گوز در دادن


کلمات دیگر: