کلمه جو
صفحه اصلی

بندول

عربی به فارسی

اونگ , جسم اويخته , پاندول , نوسان , تمايل


فرهنگ فارسی

( اسم ) ریسمانی که بدریچ. دول آسیا اتصال دارد و چون آن را بکشند غله از دول در میان دو سنگ آسیا داخل گردد .

لغت نامه دهخدا

بندول. [ ب َ ] ( اِ ) ریسمانی که بدریچه دول آسیا اتصال دارد و چون آنرا بکشند غله از دول در میان دو سنگ آسیا داخل گردد. ( ناظم الاطباء ).

دانشنامه عمومی

بندول، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان سروآباد در استان کردستان ایران است.
این روستا در دهستان دزلی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۳۹۶ نفر (۸۷خانوار) بوده است.

پیشنهاد کاربران

بَ. منتظر در گویش کازرونی. خر لنگ بندول هوشن: خر لنگ منتظر هوش گفتن ( صوتی برای فرمان ایستادن به حیوان ) است ( ع. ش )


کلمات دیگر: