کلمه جو
صفحه اصلی

رستم زال

فرهنگ فارسی

رستم پسر زال رستم پسر زال نوه سام

لغت نامه دهخدا

رستم زال. [رُ ت َ م ِ ] ( اِخ ) رستم پسر زال. رستم پسر زال نوه سام. پهلوان نامی داستان باستانی ایران :
اگر بدیدی حاتم ترا بروز سخا
وگر بدیدی رستم ترا بروز قتال
ز جود نام نبردی هگرز حاتم طی
ز حرب نام نجستی هگرز رستم زال.
قطران تبریزی.
و فریفتن از مشاهده این حال که رستم زال را امثال آن میسر نبود تعجب نمودند. ( تاریخ جهانگشای جوینی چ لیدن ج 2 ص 173 ). و رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 2 ص 791 و لباب الالباب فهرست ج 1 و تاریخ کرد ص 117 و 120 و تاریخ افضل ص 15،73 و 81، و رستم و رستم دستان شود.

پیشنهاد کاربران

سوار سیستان. [ س َ رِ ] ( اِخ ) کنایه از رستم زال است. ( برهان ) ( آنندراج ) ( فرهنگ رشیدی ) :
یا غبار لاشه ٔ دیو سفید
بر سوار سیستان خواهم فشاند.
خاقانی.


کلمات دیگر: