کلمه جو
صفحه اصلی

تب شکستن

فرهنگ فارسی

عبارت از دور کردن تب بود قطع کردن تب بریدن تب پایان دادن بیماری تب .

لغت نامه دهخدا

تب شکستن. [ ت َ ش ِ ک َ ت َ ] ( مص مرکب ) عبارت از دور کردن تب بود. ( بهار عجم ) ( آنندراج ). قطع کردن تب. بریدن تب. پایان دادن بیماری تب :
تا تب خورشید تابان بشکنی پرهیز دار
میکنی از صبحدم در کاسه گردون حلیب.
میرمحمد افضل ثابت ( از بهار عجم ) ( از آنندراج ).


کلمات دیگر: