کنایه از اضهار محبت و دوستی کردن
جبین بوسیدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
جبین بوسیدن. [ ج َ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از اظهار محبت و دوستی کردن. || در این بیت کنایه از اظهار عجز و حقارت کردن :
تو آن گلی که مه آسمان جبین توبوسد
ملک ز سدره فرودآید و زمین تو بوسد.
تو آن گلی که مه آسمان جبین توبوسد
ملک ز سدره فرودآید و زمین تو بوسد.
فغانی شیرازی ( از ارمغان آصفی ).
کلمات دیگر: