تبی که از ماده سودا باشد
تب سودا
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
تب سودا. [ ت َ ب ِ س َ / سُو ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تبی که از ماده سودا باشد :
بدرد من چرا نادردمندی مبتلا گردد
نیمخواهم تب سودا نصیب دشمنم گردد.
بدرد من چرا نادردمندی مبتلا گردد
نیمخواهم تب سودا نصیب دشمنم گردد.
میرمحمد افضل ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: