کلمه جو
صفحه اصلی

حجون

فرهنگ فارسی

گورستانی است بمکه

لغت نامه دهخدا

حجون. [ ح َ ] ( ع اِ ) هر غزوه ای که نخست خلاف آن ظاهر کنند و آخر کار همانجا روند. غزوه دور و دراز. ( معجم البلدان ).

حجون. [ ح َ ] ( ع ص ) کاهل. ( منتهی الارب ).

حجون. [ ح َ ] ( اِخ ) نام کوهی است ببالای مکه و در آن مقبره است. ( معجم البلدان ) ( منتهی الارب ). گورستانی است به مکه. ( مهذب الاسماء ). || موضعی است دیگر در یک فرسنگ و ثلثی از مکه که سقیفه آل زیار در آن است و اصمعی گفت کوه مشرف است که جنب مسجدالبیعه قرار دارد. ( معجم البلدان ). رجوع به امتاع الاسماع ص 26، 160، 338، 375، 377، 380، 381، و الموشح ص 50، 356 و حدائق السحر، چ عباس اقبال ، ص 72 و 173، و عقدالفرید ج 1 ص 335 و ج 5 ص 340، 393،و ج 7 ص 12 و حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 317 و 387 و 388 و423 و ج 2 ص 240 و حاشیه شدالازار قزوینی ص 432 شود.

حجون . [ ح َ ] (اِخ ) نام کوهی است ببالای مکه و در آن مقبره است . (معجم البلدان ) (منتهی الارب ). گورستانی است به مکه . (مهذب الاسماء). || موضعی است دیگر در یک فرسنگ و ثلثی از مکه که سقیفه ٔ آل زیار در آن است و اصمعی گفت کوه مشرف است که جنب مسجدالبیعه قرار دارد. (معجم البلدان ). رجوع به امتاع الاسماع ص 26، 160، 338، 375، 377، 380، 381، و الموشح ص 50، 356 و حدائق السحر، چ عباس اقبال ، ص 72 و 173، و عقدالفرید ج 1 ص 335 و ج 5 ص 340، 393،و ج 7 ص 12 و حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 317 و 387 و 388 و423 و ج 2 ص 240 و حاشیه ٔ شدالازار قزوینی ص 432 شود.


حجون . [ ح َ ] (ع اِ) هر غزوه ای که نخست خلاف آن ظاهر کنند و آخر کار همانجا روند. غزوه ٔ دور و دراز. (معجم البلدان ).


حجون . [ ح َ ] (ع ص ) کاهل . (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: