کلمه جو
صفحه اصلی

جبهت

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- پیشانی . جمع : جبهات جباه . ۲- رئیس قوم . ۳- گروه مردم . ۴- سلامی خاص که برای احترام امرا انجام دهند. ۵- خط خارجی که سربازان مشغول جنگ در مقابل دشمن تشکیل دهند فرونت .

لغت نامه دهخدا

جبهت. [ ج َ هََ ] ( ع اِ ) پیشانی. جبهة :
دست بر سر زد و بر بر زد و بر جبهت
گفت بسیاری لا حول و لا قوت.
منوچهری.
ابرو و جبهت او راست چو شمس اندر قوس
کله و طلعت او راست چو مه در عقرب.
سنائی.
بی سرو قد تو جعد شمشاد
بر جبهت بوستان مبینام.
خاقانی.
نکهت حوراست یا صفای صفاهان
جبهت جوزاست یا لقای صفاهان.
خاقانی.
خوی تب گل گل بر جبهت گلگون خطر است
آن صف پروین زآن طرف قمر بازدهید.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 163 ).
جهت را جعد بر جبهت شکستند
مکان را نیز برقع بازبستند.
نظامی.
رجوع به جبهة شود.

جبهة. [ ج َ هََ ] ( ع اِ ) جبهه. پیشانی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). میان دو ابرو تا ناصیه. ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). چکاد. ( نصاب ). رخساره. ( شرفنامه منیری ). سجده جای از روی. ج ، جِباه. ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ): الذین یکنزون الذهب و الفضة و لاینفقونها فی سبیل اﷲ فبشرهم بعذاب الیم. یوم یحمی علیها فی نار جهنم فتکوی بها جباههم و جنوبهم و ظهورهم هذا ما کنزتم لانفسکم فذوقوا ما کنتم تکنزون. ( قرآن 34/9، 35 ) :
گوش و پهلو و میان و کتف و جبهه و ساق
تیز وفربی و نزار و قوی و پهن و دراز.
منوچهری ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 40 ).
آن بت که برخسارش نقص است به ماه اندر
آمد ز قضا پیشم سرمست به راه اندر
با عارض چون نسرین با جبهه چون پروین
نسرین به کمند اندر پروین به نگاه اندر.
امیرمعزی ( از آنندراج ).
جبهه زرین نمود چهره صبح از نقاب
عطسه شب گشت صبح خنده صبح آفتاب.
خاقانی.
بلوح جبهه اش کلک یداﷲ
نوشته آیه عالی پناهی.
کلیم ( از آنندراج ).
جبهه میخارد بناخن شیر خواب آلوده را
آنکه کاوش میکندبا سینه افگار ما.
صائب.
|| مهتر قوم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). مهتر. ( مهذب الاسماء ). یقال : «جبهة قومه کما یقال وجههم ». ( اقرب الموارد ). مهتران قوم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || اسبان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). این جمع واحد ندارد. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). و فی الحدیث :«لیس فی الجبهة صدقة»؛ ای خیل. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). و بدین جهت بدین نام نامیده شد که برگزیده ٔچارپایان است. ( از اقرب الموارد ). || سعی کنندگان در تحمل دیت و تاوان. || جماعت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || مذلت. خواری. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج )( ناظم الاطباء ): لقیت ُ منه جبهة؛ اَی مذلة و اذی. ( از اقرب الموارد ). || نبش ( در اصطلاح بنایان ). || بر. جنب. پهلوی. || گوشه ٔ. زاویه ( در مورد ساختمانها بکار رود ). || در تداول امروز بمعنای میدان جنگ است. رجوع به جبهه جنگ شود. || ( اِخ ) منزلی است از منازل ماه و آن چهار ستاره است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). منزل دهم از منازل قمر و آن چهار ستاره است که بر پیشانی برج اسد واقع شده. ( غیاث اللغات ).منزلی است از منازل ماه. ( از اقرب الموارد ) ( مهذب الاسماء ) :

جبهت . [ ج َ هََ ] (ع اِ) پیشانی . جبهة :
دست بر سر زد و بر بر زد و بر جبهت
گفت بسیاری لا حول و لا قوت .

منوچهری .


ابرو و جبهت او راست چو شمس اندر قوس
کله و طلعت او راست چو مه در عقرب .

سنائی .


بی سرو قد تو جعد شمشاد
بر جبهت بوستان مبینام .

خاقانی .


نکهت حوراست یا صفای صفاهان
جبهت جوزاست یا لقای صفاهان .

خاقانی .


خوی تب گل گل بر جبهت گلگون خطر است
آن صف پروین زآن طرف قمر بازدهید.

خاقانی (دیوان چ سجادی ص 163).


جهت را جعد بر جبهت شکستند
مکان را نیز برقع بازبستند.

نظامی .


رجوع به جبهة شود.


کلمات دیگر: