کلمه جو
صفحه اصلی

جریه

فارسی به انگلیسی

Traction Service


فرهنگ فارسی

بهندی اسم عصفور است .

لغت نامه دهخدا

( جریة ) جریة. [ ج َ ری ی َ ] ( ع ص ، اِ ) بقولی تأنیث جَری بمعنی وکیل و رسول و ضامن و خادم و اجیر. ( از متن اللغة ) ( از ذیل اقرب الموارد ). ولی بقول اکثر مذکر و مؤنث و مفرد و جمع در آن یکسان است. رجوع به جری شود.

جریة. [ ج ِرْ ری ی َ ] ( ع اِ ) حوصله و چینه دان مرغ. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). سنگ دان مرغ. ( منتهی الارب ). جَریئَة در تمام معانی. ( از منتهی الارب ).

جریة. [ ج ِرْ ی َ ] ( ع اِمص ) روانی آب و مانند آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از ذیل اقرب الموارد ). یقال : «ما اشد جریة هذا الماء و ما احسن جریة القلم ». ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). || ( مص ) رفتن آب. ( از تاج المصادر بیهقی ). روان شدن آب. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). و منه : «نهر سریعالجریة». ( از اقرب الموارد ). جَرْی. جَرَیان. ( متن اللغة ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

جریة. [ ]( اِ ) به هندی اسم عصفور است. ( تحفه حکیم مؤمن ).

جریة. [ ](اِ) به هندی اسم عصفور است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).


جریة. [ ج َ ری ی َ ] (ع ص ، اِ) بقولی تأنیث جَری ّ بمعنی وکیل و رسول و ضامن و خادم و اجیر. (از متن اللغة) (از ذیل اقرب الموارد). ولی بقول اکثر مذکر و مؤنث و مفرد و جمع در آن یکسان است . رجوع به جری شود.


جریة. [ ج ِرْ ری ی َ ] (ع اِ) حوصله و چینه دان مرغ . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سنگ دان مرغ . (منتهی الارب ). جَریئَة در تمام معانی . (از منتهی الارب ).


جریة. [ ج ِرْ ی َ ] (ع اِمص ) روانی آب و مانند آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد). یقال : «ما اشد جریة هذا الماء و ما احسن جریة القلم ». (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || (مص ) رفتن آب . (از تاج المصادر بیهقی ). روان شدن آب . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). و منه : «نهر سریعالجریة». (از اقرب الموارد). جَرْی . جَرَیان . (متن اللغة) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).


جرئه. [ ج َ رِ ءَ ] ( ع اِ ) خانه ای که در آن ددان را شکار کنند. ( منتهی الارب ).

جرئة. [ ج َ رِ ءَ ] (ع اِ) خانه ای که در آن ددان را شکار کنند. (منتهی الارب ). جَرائی . (منتهی الارب ). در قطر المحیط جرئیة به این معنی ضبط شده و جمع آن جرائی است که در بالا ذکر شد و شاید یکی مصحف دیگری است .



کلمات دیگر: