hiker, marcher
راه پیما
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
متظاهر
مترادف و متضاد
رژه رونده، راه پیما
راه پیما، دستگاه جاده صاف کن
راه پیما، قدم زننده
راه پیما
فرهنگ فارسی
راه پیماینده، ورنده، تندرو، راه پیمایی، گردش
فرهنگ معین
(پَ یا پِ ) (ص فا. ) ۱ - راه پیماینده ، راه رونده . ۲ - مسافر. ۳ - تندرو، سریع السیر. ج . راه پیمایان .
لغت نامه دهخدا
راه پیما. [ پ َ / پ ِ ] ( نف مرکب ) راه پیمای. مخفف راه پیماینده. مسافر. ( ناظم الاطباء ). رهرو :
پایکوبان میشود زآوازه طبل رحیل
خویش را پیش از سفر چون راه پیماجمع کرد.
پایکوبان میشود زآوازه طبل رحیل
خویش را پیش از سفر چون راه پیماجمع کرد.
صائب تبریزی ( از بهار عجم ).
و رجوع به راه پیمای شود.فرهنگ عمید
۱. آن که به راهی می رود، رونده.
۲. [قدیمی] مسافر.
۳. [قدیمی] تندرو.
۴. [قدیمی، مجاز] اسب یا استر تندرو.
۲. [قدیمی] مسافر.
۳. [قدیمی] تندرو.
۴. [قدیمی، مجاز] اسب یا استر تندرو.
پیشنهاد کاربران
مردی از دیار و تبار فداغ آن بهشت گمشده
فداغ لارستان فارس
فداغ لارستان فارس
کلمات دیگر: