کلمه جو
صفحه اصلی

رایزن


مترادف رایزن : مستشار، مشاور

برابر پارسی : ( رأی زن ) رایزن

فارسی به انگلیسی

attorney, consultant, counsel, counsellor, counselor, mentor, attach, advisor

counsellor, advisor


attaché, attorney, consultant, counsel, counsellor, counselor, mentor


فارسی به عربی

مستشار

مترادف و متضاد

adviser (اسم)
مشاور، رایزن، راهنما، رهنمون، ناصح

consultant (اسم)
مشاور، رایزن

counselor (اسم)
مشاور، رایزن، وکیل مدافع، مستشار

advisor (اسم)
مشاور، رایزن، راهنما، رهنمون

councilor (اسم)
مشاور، رایزن، عضو انجمن، عضو شورا، مستشار، کنکاشگر

councillor (اسم)
رایزن، عضو انجمن، عضو شورا، مستشار، کنکاشگر

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنکه در کاری با وی مشورت کنند مشاور مستشار . ۲ - کسی که در سفارتخانه دولتی در امور ( فرهنگی تجاری نظامی ) مشغول باشد مشاور یا رایزن فرهنگی . کسی که در سفارتخانه دولتی امور فرهنگی را بعهده دارد مشاور فرهنگی .

فرهنگ معین

(زَ ) [ ع - فا. ] (ص فا. ) ۱ - مشاور. ۲ - آن که در سفارت خانة دولتی در امور (فرهنگی ، تجاری ، نظامی ) مشغول باشد.

لغت نامه دهخدا

رای زن. [ زَ ] ( نف مرکب ) رای زننده. که رای زند. که اظهار عقیده کند. که طرف شور واقع شود. که با وی شور کنند. که نظر دهدیا از او نظر خواهند. کسی که در کارها با او مشاورت کنند. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( ناظم الاطباء ). کسی را گویند که با وی در کارها مشورت کنند. ( برهان ). مشیر.مشاور. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). مستشار :
شدند اندر آن موبدان انجمن
ز هر در پژوهنده و رای زن.
فردوسی.
چو شاه یتیمان و سرو یمن
به پیشش سپاه اندرون رای زن.
فردوسی.
به تنها تن خویش بی انجمن
نه دستور بد پیش و نه رای زن.
فردوسی.
وز آن پس جوان و خردمند زن
به آرام بنشست با رای زن.
فردوسی.
سوی او شدند آن بزرگ انجمن
بر آنم که او بودشان رای زن.
فردوسی.
شکوه او به امارت اگر درآرد سر
بُوَدْش رایزن و کاردار از آتش و آب.
مسعودسعد.
و وزیر او [ گشتاسب ] عمش جاماسب بود و رایزن پسرش بشوتن و پهلوان برادرش زریر بود. ( مجمل التواریخ و القصص ).
چنین گفت با رای زن ترجمان
که در سایه شاه دایم بمان.
نظامی.
نکردی یکی مرغ بر بابزن
کَارسطو نبودی در آن رایزن.
نظامی.
چو دارا در آن داوری رای جست
دل رایزن بود در رای سست.
نظامی.
|| عاقل و دانا. ( غیاث اللغات ). صاحبنظر. باتدبیر. صاحب رای. صاحب رای نیک. صاحب رای صائب. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
همی گفت انباز و نشنید زن
که هم نیک زن بود و هم رای زن.
فردوسی.
چه نیکو سخن گفت آن رای زن
ز مردان مکن یاد در پیش زن.
فردوسی.
ز پاکی و از پارسایی زن
که هم غمگسار است و هم رای زن.
فردوسی.
بفرمود تا ساختند انجمن
هر آن کس که دانا بد و رای زن.
فردوسی.
وگر سستی آرد بکار اندرون
نخواند ورا رای زن رهنمون.
فردوسی.
وزیرجهانجوی گیتی فروز
وزیر هنرپرور رای زن.
فرخی.
ز پیران روشندل رای زن
برآراست پنهان یکی انجمن.
نظامی.
گفت پیغمبر بکن ای رای زن
مشورت کالمستشار مؤتمن.
مولوی.
|| وزیر. ( غیاث اللغات ). کنایه از دستور و وزیر. ( بهار عجم ).

فرهنگ عمید

۱. (سیاسی ) مسئول امور فرهنگی سفارت.
۲. [قدیمی] کسی که در امری با وی مشورت می کنند، طرف مشورت، مستشار، مشاور: چنین گفت با رایزن ترجمان / که در سایهٴ شاه دائم بمان (نظامی۵: ۸۶۲ ).
۳. [قدیمی] دانا.

دانشنامه عمومی

رایزن (انگلیسی: Ryzen) نام تجاری ریزپردازنده های جدید شرکت ای ام دی می باشد که در سال ۲۰۱۷، تحت مجموعه ذن (ریزمعماری) تولید گردیده اند. محصولات نخستین از برند رایزن به صورت رسمی در اجلاس افق جدید شرکت ای ام دی در ۱۳ دسامبر ۲۰۱۶ معرفی گردید.
گلوبال فاندریز
Ryzen 5 3600X, 3600
این سری از CPU ها 6 هسته حقیقی و 12 هسته مجازی دارند و سرعت آنها حداکثر به 4.4 گیگاهرتز میرسد.
Ryzen 7 3700X, 3800X

پیشنهاد کاربران

مشاور

مستشار، مشاور


مشیر

همفکری کردن ۲یاچندنفر برسرموضعی


کلمات دیگر: