راه پیمایی
فارسی به انگلیسی
hike, march , tramp, trek
فارسی به عربی
موکب
مترادف و متضاد
پیش روی، روش، راه پیمایی، قدم رو، قدم برداری، گام نظامی، موسیقی نظامی یا مارش
فرهنگ فارسی
عمل راه پیما پیاده روی .
لغت نامه دهخدا
راه پیمایی. [ پ َ / پ ِ ] ( حامص مرکب ) راه پیمائی. عمل راه پیما. راه پیمودن. طی طریق کردن. راهنوردی. راهروی. || پیاده برفتن براهی. راهی را بی وسیلتی از وسایل سواری طی کردن.
فرهنگ عمید
پیاده روی، گردش پیاده.
واژه نامه بختیاریکا
شیلیق پِین
پیشنهاد کاربران
راه رفتن و طی کردن مسیری با هدفی که از قبل تعیین شده است، این هدف می تواند اعلام حمایت از فرد، گروه، عقیده، آرمان، اقدام یا برنامه ای یا در ابراز مخالفت نسبت به افراد، فعالیت ها، اقدامات یا عقایدی باشد. راهپیمایی اغلب به صورت گروهی انجام می شود و مسیر آن از قبل مشخص شده است.
حرکت دسته ای
Demonstration
راه پیماینده، تندرو. تظاهرات
کلمات دیگر: