برابر پارسی : بالا پوش
رداء
برابر پارسی : بالا پوش
عربی به فارسی
جامه بلند زنانه , روپوش , لباس شب , خرقه , ردا , لباس بلند و گشاد , پوشش , جامه دربر کردن
مترادف و متضاد
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
- خفیف الرداء ؛ اندک عیال وکم قرض. ( از اقرب الموارد ). کم عیال و کم وام. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
- غَمْرالرداء ؛ بسیاراحسان و فراخ عطیه. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). سخی. کثیرالاحسان. ( یادداشت مؤلف ).
|| شمشیر. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سیف.گویند: قَنَّعَه رداءَه ؛ یعنی شمشیر او. ( از اقرب الموارد ). || کمان. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). قوس. ( از اقرب الموارد ). || عقل. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). خِرد.( از اقرب الموارد ). || جهل. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || هر چیزکه زینت دهد و یا عیب ناک گرداند ( از اضداد است ). ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || وام. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). دین. ( از اقرب الموارد ). || حمیل. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). وشاح. ج ، اردیة. ( از اقرب الموارد ). || در اصطلاح صوفیه عبارت است از ظهور حق بر عبدکه آن اظهار صفات حق است به حق از بنده. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). در اصطلاح صوفیه عبارت است از ظهور به صفات حق و در اصطلاح مشایخ ظهور صفات حق است بر بنده. ( از تعریفات جرجانی )
رداء. [ رَ ]( ع مص ) رداءة. تباه شدن و فاسد گردیدن. ( ناظم الاطباء ). رجوع به رداءة شود.
رداء. [ رَ ](ع مص ) رداءة. تباه شدن و فاسد گردیدن . (ناظم الاطباء). رجوع به رداءة شود.
رداء. [ رِ] (ع اِ) چادر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از کشاف اصطلاحات الفنون ). دوش انداز. (ملخص اللغات حسن خطیب ). چادر زیرپوش . (دهار). جامه ای که بر سر و قد گیرند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). لفاع . (منتهی الارب ). ج ، اَرْدیة. (یادداشت مؤلف ). تثنیه : ردأان و رداوان . مؤنث : رداة. (منتهی الارب ) : آن ولایات دیگر به بهجت ملک و رداء سلطنت او آراسته گشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 272). به رداء کفر مرتدی (متردی ) شده و مرتد گشته . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 272).
- خفیف الرداء ؛ اندک عیال وکم قرض . (از اقرب الموارد). کم عیال و کم وام . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
- غَمْرالرداء ؛ بسیاراحسان و فراخ عطیه . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). سخی . کثیرالاحسان . (یادداشت مؤلف ).
|| شمشیر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). سیف .گویند: قَنَّعَه رداءَه ؛ یعنی شمشیر او. (از اقرب الموارد). || کمان . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). قوس . (از اقرب الموارد). || عقل . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). خِرد.(از اقرب الموارد). || جهل . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || هر چیزکه زینت دهد و یا عیب ناک گرداند (از اضداد است ). (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || وام . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از آنندراج ). دین . (از اقرب الموارد). || حمیل . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). وشاح . ج ، اردیة. (از اقرب الموارد). || در اصطلاح صوفیه عبارت است از ظهور حق بر عبدکه آن اظهار صفات حق است به حق از بنده . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). در اصطلاح صوفیه عبارت است از ظهور به صفات حق و در اصطلاح مشایخ ظهور صفات حق است بر بنده . (از تعریفات جرجانی )