کلمه جو
صفحه اصلی

رداء


برابر پارسی : بالا پوش

عربی به فارسی

جامه بلند زنانه , روپوش , لباس شب , خرقه , ردا , لباس بلند و گشاد , پوشش , جامه دربر کردن


مترادف و متضاد

cloak (اسم)
عبا، رداء، جبه، خرقه

burnous (اسم)
برنوس، رداء

burnouse (اسم)
برنوس، رداء

mantle (اسم)
پوشش، رداء، خرقه، بالا پوش، شنل زنانه، کلاه توری

robe (اسم)
پوشش، رداء، خرقه، جامه بلند زنانه، لباس بلند و گشاد، خلعت

toga (اسم)
رداء، جبه، ردای بی استین، لباس رسمی قضات

فرهنگ معین

(رَ ) [ ع . ] (اِ. ) بالاپوش ، جبُه . ج . اردیه .

لغت نامه دهخدا

رداء. [ رِ] ( ع اِ ) چادر. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). دوش انداز. ( ملخص اللغات حسن خطیب ). چادر زیرپوش. ( دهار ). جامه ای که بر سر و قد گیرند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). لفاع. ( منتهی الارب ). ج ، اَرْدیة. ( یادداشت مؤلف ). تثنیه : ردأان و رداوان. مؤنث : رداة. ( منتهی الارب ) : آن ولایات دیگر به بهجت ملک و رداء سلطنت او آراسته گشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 272 ). به رداء کفر مرتدی ( متردی ) شده و مرتد گشته. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 272 ).
- خفیف الرداء ؛ اندک عیال وکم قرض. ( از اقرب الموارد ). کم عیال و کم وام. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
- غَمْرالرداء ؛ بسیاراحسان و فراخ عطیه. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). سخی. کثیرالاحسان. ( یادداشت مؤلف ).
|| شمشیر. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سیف.گویند: قَنَّعَه رداءَه ؛ یعنی شمشیر او. ( از اقرب الموارد ). || کمان. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). قوس. ( از اقرب الموارد ). || عقل. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). خِرد.( از اقرب الموارد ). || جهل. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || هر چیزکه زینت دهد و یا عیب ناک گرداند ( از اضداد است ). ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || وام. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). دین. ( از اقرب الموارد ). || حمیل. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). وشاح. ج ، اردیة. ( از اقرب الموارد ). || در اصطلاح صوفیه عبارت است از ظهور حق بر عبدکه آن اظهار صفات حق است به حق از بنده. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). در اصطلاح صوفیه عبارت است از ظهور به صفات حق و در اصطلاح مشایخ ظهور صفات حق است بر بنده. ( از تعریفات جرجانی )

رداء. [ رَ ]( ع مص ) رداءة. تباه شدن و فاسد گردیدن. ( ناظم الاطباء ). رجوع به رداءة شود.

رداء. [ رَ ](ع مص ) رداءة. تباه شدن و فاسد گردیدن . (ناظم الاطباء). رجوع به رداءة شود.


رداء. [ رِ] (ع اِ) چادر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از کشاف اصطلاحات الفنون ). دوش انداز. (ملخص اللغات حسن خطیب ). چادر زیرپوش . (دهار). جامه ای که بر سر و قد گیرند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). لفاع . (منتهی الارب ). ج ، اَرْدیة. (یادداشت مؤلف ). تثنیه : ردأان و رداوان . مؤنث : رداة. (منتهی الارب ) : آن ولایات دیگر به بهجت ملک و رداء سلطنت او آراسته گشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 272). به رداء کفر مرتدی (متردی ) شده و مرتد گشته . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 272).
- خفیف الرداء ؛ اندک عیال وکم قرض . (از اقرب الموارد). کم عیال و کم وام . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
- غَمْرالرداء ؛ بسیاراحسان و فراخ عطیه . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). سخی . کثیرالاحسان . (یادداشت مؤلف ).
|| شمشیر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). سیف .گویند: قَنَّعَه رداءَه ؛ یعنی شمشیر او. (از اقرب الموارد). || کمان . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). قوس . (از اقرب الموارد). || عقل . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). خِرد.(از اقرب الموارد). || جهل . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || هر چیزکه زینت دهد و یا عیب ناک گرداند (از اضداد است ). (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || وام . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از آنندراج ). دین . (از اقرب الموارد). || حمیل . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). وشاح . ج ، اردیة. (از اقرب الموارد). || در اصطلاح صوفیه عبارت است از ظهور حق بر عبدکه آن اظهار صفات حق است به حق از بنده . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). در اصطلاح صوفیه عبارت است از ظهور به صفات حق و در اصطلاح مشایخ ظهور صفات حق است بر بنده . (از تعریفات جرجانی )



کلمات دیگر: