کلمه جو
صفحه اصلی

خرابکاری


مترادف خرابکاری : اخلال، تخریب، ویرانگری، نظم ستیزی، هرج ومرج طلبی، افساد، کارشکنی | اخلال، تخریب، ویرانگری، نظم ستیزی، هرج ومرج طلبی، افساد، کارشکنی

برابر پارسی : ویرانگری

فارسی به انگلیسی

sabotage, subversion, sleaze, sabotage

sabotage


sabotage, subversion


مترادف و متضاد

obliteration (اسم)
محو، خرابکاری

desolation (اسم)
پریشانی، دل تنگی، تنگی، خرابی، ویرانی، تاراج، خرابکاری

subversion (اسم)
تخریب، انهدام، خرابکاری، درون واژگونی

sabotage (اسم)
خرابکاری، خرابکاری عمدی، کارشکنی و خرابکاری

اخلال، تخریب، ویرانگری


نظم‌ستیزی، هرج‌ومرج‌طلبی


افساد


فساد، کارشکنی


فرهنگ فارسی

ایجاد فساد و تباهی ( در امور و ساختمانها )
افساد عمل خرابکار یا در تداول عامه آلودن بستر یا زیر جامه .

اقداماتی با هدف آسیب رساندن به توان دفاع ملی یک کشور


لغت نامه دهخدا

خرابکاری. [ خ َ ] ( حامص مرکب ) اِفساد. ( یادداشت بخط مؤلف ). عمل خرابکار. || در تداول عامه ، آلودن بستر یا زیر جامه. ( یادداشت بخط مؤلف ).

دانشنامه عمومی

خرابکاری یا سبوتاژ یک عمل عمدی با هدف تضعیف یک حکومت یا یک گروه یا شرکت٬ از راه براندازی، انسداد، اختلال یا تخریب است.
جاسوسی
ستون پنجم
جنگ چریکی
پارتیزان
تضعیف اجتماعی
تروریسم
در یک محیط کاری، خرابکاری عبارت از خروج آگاهانه از بهره وری و به طور کلی در ایجاد برخی تغییرات در شرایط محیط کار است. کسی که در خرابکاری درگیر باشد خرابکار نامیده می شود. خرابکاران به طور معمول سعی در پنهان کردن هویت خود به دلیل عواقب ناشی از اعمال خود دارند.

فرهنگ فارسی ساره

ویرانگر


فرهنگستان زبان و ادب

{sabotage} [علوم نظامی] اقداماتی با هدف آسیب رساندن به توان دفاع ملی یک کشور

پیشنهاد کاربران

devastating


کلمات دیگر: