مترادف خرابکاری : اخلال، تخریب، ویرانگری، نظم ستیزی، هرج ومرج طلبی، افساد، کارشکنی | اخلال، تخریب، ویرانگری، نظم ستیزی، هرج ومرج طلبی، افساد، کارشکنی
برابر پارسی : ویرانگری
sabotage
sabotage, subversion
اخلال، تخریب، ویرانگری
نظمستیزی، هرجومرجطلبی
افساد
فساد، کارشکنی
اقداماتی با هدف آسیب رساندن به توان دفاع ملی یک کشور
ویرانگر