راحت کردن
فارسی به انگلیسی
to rest, to relieve, to disburden, to give the coup de grace to
comfort, ease
فارسی به عربی
ارتح , خفف , سهولة
مترادف و متضاد
تکیه دادن، کردن، راحت کردن، استراحت کردن، اسودن، ارمیدن، متکی بودن به
کاستن، سبک کردن، روشن کردن، درخشیدن، سبکبار کردن، راحت کردن، مثل برق درخشیدن، تنویر فکر کردن
سبک کردن، ازاد کردن، راحت کردن
خرد شدن، کم کردن، ضعیف کردن، سست کردن، راحت کردن، شل کردن، لینت دادن، تمدد اعصاب کردن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) آسوده کردن . یا خیال کسی را راحت کردن موجب اطمینان خاطر او شدن .
پیشنهاد کاربران
راحتیدن کسی.
کلمات دیگر: