quarterly, quarters
ربعی
فارسی به انگلیسی
quarto, quarterly, small bottle of the size of one-fourth of theordinary bottle
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ربعی نموده پیکرش خطهای مسطر در برش
ناخن بر آن خطها برش وقت محاکا ریخته .
خاقانی .
ناهید زخمه مطرب می آفتاب تابش
چنگ آفتاب می را ربعی بشکل مسطر.
خاقانی .
ربعی.[ رُ ] ( ع اِ ) نوعی از اسطرلاب. ( دهار ) :
ربعی نموده پیکرش خطهای مسطر در برش
ناخن بر آن خطها برش وقت محاکا ریخته.
چنگ آفتاب می را ربعی بشکل مسطر.
ربعی. [ رُ ] ( ص نسبی ، اِ ) یک نوع پول خردی که چهاریک قران باشد. || در تداول امروز، سکه زری که یک چهارم سکه رسمی است. ( ناظم الاطباء ).
ربعی. [ رَ ب َ عی ی ] ( ع ص نسبی ) منسوب به طایفه ربیعة. ( ناظم الاطباء ). منسوب است به ربیعةبن نزار. ( از انساب سمعانی ) ( منتهی الارب ).
ربعی. [ رُ ب َ ] ( اِخ ) ابن عبداﷲ بصری ، مکنی به ابونعیم. از اصحاب حضرت جعفر صادق و حضرت کاظم علیهماالسلام ، محدث بود. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
ربعی. [ رَ ب َ ] ( اِخ ) عبدالسلام بن المفرج. ( از اعلام زرکلی ). رجوع به عبدالسلام ربعی شود.
ربعی. [ رَ ب َ ] ( اِخ ) علی بن عیسی. ( از اعلام زرکلی ). رجوع به علی ربعی شود.
ربعی. [ رَ ب َ ] ( اِخ ) عیسی بن ابراهیم بن محمد الربعی الیمنی ( 480 هَ. ق. ) خزرجی گفته است : فقیه و فاضل و استاد نحو و صرف و لغت بود. او راست : النظام الغریب و فهرست آن ( در لغت ) که در آن لغات اشعار را به اختصار آورده است. ( از معجم المطبوعات ج 1 ).
ربعی [ رَ ب َ ] ( اِخ ) محمد. رجوع به ابن یحیی الربعی شود.
ربعی . [ رَ ب َ ] (اِخ ) عبدالسلام بن المفرج . (از اعلام زرکلی ). رجوع به عبدالسلام ربعی شود.
ربعی . [ رَ ب َ ] (اِخ ) علی بن عیسی . (از اعلام زرکلی ). رجوع به علی ربعی شود.
ربعی . [ رَ ب َ ] (اِخ ) عیسی بن ابراهیم بن محمد الربعی الیمنی (480 هَ . ق .) خزرجی گفته است : فقیه و فاضل و استاد نحو و صرف و لغت بود. او راست : النظام الغریب و فهرست آن (در لغت ) که در آن لغات اشعار را به اختصار آورده است . (از معجم المطبوعات ج 1).
ربعی [ رَ ب َ ] (اِخ ) محمد. رجوع به ابن یحیی الربعی شود.
ربعی . [ رَ ب َ عی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به طایفه ٔ ربیعة. (ناظم الاطباء). منسوب است به ربیعةبن نزار. (از انساب سمعانی ) (منتهی الارب ).
ربعی . [ رِ ] (ع ص نسبی ) منسوب است به رِبْع. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به رِبْع شود. || آنچه در فصل بهار زاده شود. (از اقرب الموارد). موجودشده در فصل بهار. (ناظم الاطباء). || فرزند مرد در جوانی او. (از اقرب الموارد). || پسر متولد شده از شخص در سن پیری . (ناظم الاطباء). || منسوب است به سوی ربیع رابع. (آنندراج ) (منتهی الارب ). || قطعی از قطعهای کتاب ، طول 16 و عرض 9/5 سانتیمتر. (از یادداشت مرحوم دهخدا). || شیشه که مظروف آن چهاریک بطری است . (یادداشت مرحوم دهخدا). || نقشه ای از نقشه های قالی است . (یادداشت مرحوم دهخدا).
ربعی . [ رُ ] (ص نسبی ، اِ) یک نوع پول خردی که چهاریک قران باشد. || در تداول امروز، سکه ٔ زری که یک چهارم سکه ٔ رسمی است . (ناظم الاطباء).
ربعی . [ رُ ب َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ بصری ، مکنی به ابونعیم . از اصحاب حضرت جعفر صادق و حضرت کاظم علیهماالسلام ، محدث بود. (یادداشت مرحوم دهخدا).