کلمه جو
صفحه اصلی

خراشیدگی


مترادف خراشیدگی : زخم سطحی، جراحت سطحی، اثر خراش

فارسی به انگلیسی

abrasion, chafe, graze, scarification, score, scrape, scratch, slight wound

abrasion, scratch, slight wound


abrasion, chafe, graze, scarification, score, scrape, scratch


مترادف و متضاد

۱. زخمسطحی، جراحت سطحی
۲. اثر خراش


scrape (اسم)
خراش، گرفتاری، گیر، خراشیدگی، اثر خراش

graze (اسم)
خراش، خراشیدگی

زخم‌سطحی، جراحت سطحی


اثر خراش


فرهنگ فارسی

خاریدگی یا حک

لغت نامه دهخدا

خراشیدگی. [ خ َ دَ / دِ ] ( حامص ) خاریدگی. || حک. || محو. || چاک. || شکافتگی. || پوست رفتگی و خراش و ریش و زخم کوچک. ( ناظم الاطباء ): خُماشَه ؛ خراشیدگی که از آن ارش معلوم و واجب نیاید. ( از منتهی الارب ).

پیشنهاد کاربران

خدشه

شخن


کلمات دیگر: