رخصت. [ رُ ص َ ] ( ع اِمص ) اذن وپروانه و پروانگی و لهی و اجازه حرکت و کوچ. ( ناظم الاطباء ). جواز. ( ناظم الاطباء ). دستوری. ( آنندراج ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( یادداشت مؤلف ) ( فرهنگ نظام ). اجازت. ( از آنندراج ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( غیاث اللغات ). اجازه. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ نظام ) :
به آواز گفتی پس آن نامدار
که گر رخصتم بودی از شهریار....
فردوسی.
اگر رخصت شاه بودی که من
بیایم به نزدیک آن انجمن....
فردوسی.
زاغ گفت آن وثیقت را رخصتی توان اندیشید و شیر را از عهده آن بیرون توان آورد. ( کلیله و دمنه ). گفت : می اندیشم... بهر وجه که ممکن گردد بکوشم تا او را درگردانم که اهمال و تقصیر را در مذهب حمیت رخصت نبینم. ( کلیله و دمنه ).
رخصت این حال ز خاقانی است
کو به سخن بر سر افلاک شد.
خاقانی.
|| رخصت یا رخصت از مردان ، اصطلاحی است کشتی گیران را و آن بزرگداشت گونه است پیران فن را که هنگام آغاز ورزش پهلوانان بر زبان می رانند. || ارزانی و وسعت. ( منتخب اللغات از غیاث اللغات ). فراخی دادن. فراخی. ( حاشیه کلیله و دمنه چ مینوی ص 152 ). || آسانی. ( منتخب اللغات از غیاث اللغات ). || سهل انگاری. آسان گرفتن. رفتار دور از هر نوع شدت. زیاده روی در ملایمت. ملایمت. نرمی. ( کلیله و دمنه چ مینوی حاشیه ص 103 ) : و هر که از ناصحان در مشاورت... به رخصت و غفلت راضی گردد از فواید رای راست و منافع علاج به صواب و میامن مجاهدت در عبادت بازماند. ( کلیله و دمنه )....پادشاه در مذهب تشفی صلب باشد و در دین انتقام غالی ، تأویل و رخصت را البته در حوالی سخط و کراهیت راه ندهند. ( کلیله و دمنه ). در جمله خرد و بزرگ آن را که رسانند تأویل باید طلبید و گرد رخصت و دفع گشت. ( کلیله و دمنه ). || فرمان. ( یادداشت مؤلف ). || وداع. ( ناظم الاطباء ).
رخصة. [ رَ ص َ ] ( ع ص ) مؤنث رَخْص. گویند: جاریة رخصة؛ دختر نازک اندام. و اصابع رخصة؛ انگشتان نرم و نازک. ج ، رَخائص ( شذوذاً ). ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ).
رخصة. [رُ ص َ ] ( ع اِ ) یا رُخُصَة. نوبت شرب آب. ج ، رُخَص ،رخصات. ( ناظم الاطباء ). نوبت آب. ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) آسانی و فراخی در کاری. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سهولت. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). فراخی در کار. ( دهار ). یسر و سهولت. ( تعریفات جرجانی ). || تخفیف. گفته شود: برای تو در این کار رخصتی است و خداوند دوست دارد عمل شود به رخصتهایش همان گونه که عمل می شود به واجباتش.( از اقرب الموارد ). در اصطلاح شرع آنچه مباح شود بعلت عذری در مقابل دلیل محرم مانند افطار روزه ماه رمضان برای مسافر و جز آن. ( از تعریفات جرجانی ). در اصطلاح اصولیان مقابل عزیمت است و در تفسیر آن خلاف است.بعضی گویند عزیمت امور ملزمه باشد از احکام خمسه و رخصت وسعت در تکلیف باشد و مکلف تواند از آن گریزد وگفته اند اباحت باشد و باز گفته شده است مشروعاتی است که از جهت عذر و مشقتی مقرر شده است. ( از فرهنگ علوم تألیف سجادی ) : از اینکه گفتم معما و تأویل نیست به هیچ مذهب از مذاهب که استعمال رخصت می کند در مثل چنین حالی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 318 ).