کلمه جو
صفحه اصلی

راندمان


مترادف راندمان : بازده، حاصل، عملکرد، کارآیی، کارکرد

برابر پارسی : بازده، بهره وری

فارسی به انگلیسی

efficiency

فارسی به عربی

کفاءة

مترادف و متضاد

بازده، حاصل، عملکرد، کارآیی، کارکرد


efficiency (اسم)
کفایت، سودمندی، بهره وری، بازده، کارایی، راندمان، تولید، میزان لیاقت، پرکاری، فعالیت مفید، عرضه

فرهنگ فارسی

بهره، کارکرد، بازده، نسبت کارمفیدبه انرژی
( اسم ) کار کرد نتیجه کار . توضیح : احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است .

فرهنگ معین

(دِ ) [ فر. ] (اِ. ) کارکرد، نتیجة کار.

لغت نامه دهخدا

راندمان. [ دِ ] ( فرانسوی ، اِ ) بهره کارکرد. نتیجه کار و کوشش. میزان موفقیت در کار. بازدِه. ضریب انتفاع. ( واژه های فرهنگستان ).

فرهنگ عمید

۱. کارکرد، بازده.
۲. (فیزیک ) نسبت کار مفید یک دستگاه به مقدار انرژی که در آن به کار می رود، بازده.

فرهنگ فارسی ساره

بازده، بهره ور


جدول کلمات

بازده

پیشنهاد کاربران

عمل کرد

درست است که ما در زبان پارسی واژه ( بازدهی ) را داریم ولی واژه ( راندمان ) نه تنها با تکواژهای پارسی بلکه با قواعد زبانی پارسی نیز هم خوانی دارد. چرا؟
چون راندمان از دوبخش:
راند:بُن گذشته کارواژه ( راندن )
مان: پسوندِ مان ( مان پسوندی پارسی است )
ساخته شده است.
در زبان پارسی پسوند ( مان ) با بُن گذشته همراه می شود نمونه: گفتمان ( گفت. مان ) /دیدمان ( دید. مان ) و. . . . و همچنین راند. مان
از نظر چمشناختی نیز همخوانی دارد چراکه با کارواژه ( راندن ) همراه می باشد.


کلمات دیگر: