کلمه جو
صفحه اصلی

راست بین

فارسی به انگلیسی

levelheaded

فارسی به عربی

نزیه

مترادف و متضاد

impartial (صفت)
منصفانه، بی غرض، بی طرف، عادل، راست بین، حقگو

فرهنگ فارسی

( صفت ) حقیقت بین
راست بیننده، حقیقت بین، طرفدارحق وحقیقت

فرهنگ معین

(ص فا. ) حقیقت بین .

لغت نامه دهخدا

راست بین. ( نف مرکب ) مقابل کژبین. مقابل کج بین. مقابل احول و دوبین و کاژولوچ :
مر مرا آن ده که بستانی همان
گاه چونی کور و گاهی راست بین.
ناصرخسرو ( دیوان چ تقوی ص 327 ).
|| که بدرستی بنگرد. که راست بیند. که حقیقت بیند. مقابل خطابین. مقابل نادرست بین. منصف مزاج و ناطرفدار و عادل. ( آنندراج ). کسی که در چیزی بطور حقیقت بنگرد بدون ملاحظه جانبداری. حقیقت بین. ( ناظم الاطباء ) :
خطا بینند ار این هر پنجگانه
توانی راست بین شان کرد یا نه.
ریاضت کش مر این را راست بین کن
پس آنگاهی گمانت را یقین کن.
چو اینها راست بین گردند زآن پس
ترا سرمایه این اندر جهان بس.
ناصرخسرو ( دیوان چ تقوی ص 525 ).

فرهنگ عمید

۱. [مقابلِ کجبین] کسی که چشمش راست و درست می بیند.
۲. [مقابلِ خطابین] [قدیمی] آن که حقیقت را می بیند، طرف دار حق و حقیقت، حقیقت بین .


کلمات دیگر: