کلمه جو
صفحه اصلی

رایج


مترادف رایج : باب، رواج، شایع، متداول، متعارف، مد، مرسوم، معمول

متضاد رایج : منسوخ، نامتداول

برابر پارسی : رواگ، روان، روا، گسترده، روامند

فارسی به انگلیسی

current


common, current, fashionable, going, new, now, popular, prevailing, prevalent, regnant, running, standard, trendy, vogue, widespread


common, current, fashionable, going, new, now, popular, prevailing, prevalent, standard, regnant, running, trendy, vogue, widespread, red-hot

فارسی به عربی

ذهاب , سریع , طیار

عربی به فارسی

قابل فروش , قابل عرضه در بازار


مترادف و متضاد

باب، رواج، شایع، متداول، متعارف، مد، مرسوم، معمول ≠ منسوخ، نامتداول


current (صفت)
رایج، روان، متداول، معاصر، جاری، باقی، شایع، تزند، سیال

going (صفت)
سایر، موجود، رایج، جاری

brisk (صفت)
تند، تیز، زرنگ، چابک، چالاک، سریع، با روح، سرزنده، سرزنده و بشاش، چست، رایج، اراسته، پاکیزه، تیز هوش

ruling (صفت)
رایج، فرمانروا

prevalent (صفت)
برتر، رایج، متداول، مرسوم، شایع، فائق

فرهنگ فارسی

روان، روا، پول یاکالایی که خریداروطالب دارد
( اسم ) جاری روان متداول : وجه رایج پول رایج .
رائج . اسم فاعل از (( روج ) ) . روا . روان و جاری .

فرهنگ معین

(یِ ) [ ع . ] (اِفا. ) جاری ، روان .

لغت نامه دهخدا

رایج.[ ی ِ ] ( ع ص ) رائج. اسم فاعل از «روج ». روا. ( دهار )( ناظم الاطباء ). روان و جاری. ( منتهی الارب ). روان. ( دهار ). مقابل ناروا. که بستانند. که بردارند. مقابل نارایج که بهیچش نستانند. خریدارگیر. هر چیز که روایی داشته باشد و در داد و ستد همه کس آنرا بردارد و بپذیرد و معمول و متداول عمومی باشد. ( ناظم الاطباء ).
- رایج الوقت ؛ بمقتضای وقت و ترتیبات زمان. ( ناظم الاطباء ).
|| زری که در دارالضرب مسکوک شده باشد. مقابل خارج که آن کم عیار و قلب است. ( آنندراج ) ( بهار عجم ). روا. سره. مقابل ناسره. مقابل دغل. مقابل مغشوش. جاری. که بردارند. که در مبادلات بجای کالاقبول کنند. که باارز باشد و در برابر کالا یا پول کشور دیگر بپذیرند و تبدیل کنند. که در همه دیار بپذیرندش. مقابل ناروا که در دیار غربتش بهیچ نستانند. که در کشور و مبادلات تجارتی روا و روان باشد. درجریان.درگردش. سابقاً عبارت «رایج مملکت ایران » بر سکه منقوش بود :
رسته دهر و فلک دیده ونشناخته
رایج این را دغل ، بازی آن را دغا.
خاقانی.
مشاهرات و میاومات ایشان رایج میرسید. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
- پول رایج ؛ پول روان. جاری و متداول. ( ناظم الاطباء ).
- رایج بودن ؛ روا بودن. رواج داشتن. جاری بودن. روان و سایر بودن. در گردش بودن. روایی داشتن.
- سکه رایج ؛ سکه روان. سکه درگردش. سکه ای که همگان بپذیرند و بردارند. پول رایج و متداول :
بی اصول قدمش سکه رایج نزنی
خارجی واقف دم باش که خارج نزنی .
میرنجات ( از آنندراج ).

فرهنگ عمید

۱. روان، روا.
۲. (اسم ) پول یا کالایی که طالب و خریدار داشته باشد.

دانشنامه عمومی

رایج (ترانه مدونا). «وُگ» (به انگلیسی: Vogue) تک آهنگی از هنرمند اهل ایالات متحده آمریکا مدونا است که در سال ۱۹۹۰ میلادی منتشر شد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] رایج به معنای معمول ومتداول است که در ابواب مختلف فقه کاربرد دارد.
رایج به معنای متداول است.

← کاربرد رایج در فقه
۱. ↑ جواهر الکلام ج۱۵، ص۱۸۱-۱۸۲.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج ۴، ص۴۲.
...

جدول کلمات

مرسوم

پیشنهاد کاربران

پرکاربرد

بجای واژه ی �رایج� می توان در بسیاری جاها از آمیخته واژه ی �پرکاربرد� سود برد.

برگرفته از پی نوشت یادداشتی در پیوند زیر:
ب. الف. بزرگمهر ۳۰ دی ماه ۱۳۹۳
https://www. behzadbozorgmehr. com/2015/01/blog - post_34. html


ویران کنده

رایج= رواگمند

فراگیر ، همه گیر

روامند

شایع

این واژه فارسی است و به معنی چیزی است که در جایی معروف یا مورد استفاده قرار گرفته باشد

واژه ی رایج همان رواگ هست که در گویش خودمان تغییر کرده! برابر پارسی چیه

باب، رواج، شایع، متداول، متعارف، مد، مرسوم، معمول


کلمات دیگر: