کلمه جو
صفحه اصلی

فائز


مترادف فایز : پیروز، غالب، فاتح، فایق، یابنده، مرادمند، رستگار

فارسی به انگلیسی

attaining, victorious

عربی به فارسی

برنده بازي , برنده , فاتح


فرهنگ اسم ها

اسم: فائز (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: fā’ez) (فارسی: فائز) (انگلیسی: faez)
معنی: رهایی یابنده، رستگار شونده، رستگار، پیروز، ( در قدیم ) نایل، پیروزی یابنده، فایز

(تلفظ: fā’ez) (عربی) (در قدیم) نایل ؛ رستگار ، رستگار شونده ؛ پیروز ، پیروزی یابنده .


اسم: فایز (پسر) (عربی)
معنی: نایل، رستگار

مترادف و متضاد

۱. پیروز، غالب، فاتح، فایق
۲. یابنده، مرادمند
۳. رستگار


فرهنگ فارسی

ابن ظافر مکنی به ابوالقاسم خلیفه فاطمی مصر ( جل.۵۴۹ ه ق . / ۱۱۵۴ م . - ف ۵۵۵ ه ق . / ۱۱۶٠ م . ) ابن العباس وزیر وی را بر تخت نشاند .
( اسم ) ۱ - رستگار شونده رستگار ۲ - پیروزی یابنده پیروز غالب فاتح .
شمشیر سعید بن زید بن عمرو بن نفیل است.

محمد علی از کنتران دشستان و شاعر دو بیتی سرای ( ف. ۱۳۲٠ ه ق . ) . وی بازویی قوی و بیانی گیرا داشت و در ۷٠ سالگی در گذشته . دیوان او شامل دو بیتی های دلکش در دست است .
فایز، رهائی یابنده، رستگارشونده، پیروزی یابنده، پیروز، رستگار
( اسم ) ۱ - رستگار شونده رستگار ۲ - پیروزی یابنده پیروز غالب فاتح .

فرهنگ معین

(یِ ) [ ع . فائز ] ۱ - (اِفا. ) رهایی یابنده ، رستگار شونده . ۲ - (ص . ) رستگار، پیروز.

لغت نامه دهخدا

فائز. [ ءِ ] ( ع ص ) رهایی یابنده. از شر رهاشده و به خیر دست یافته. رجوع به فایز شود. ( از اقرب الموارد ). || فیروزی یابنده. ( آنندراج ).

فائز. [ ءِ ] ( اِخ ) شمشیر سعیدبن زیدبن عمروبن نفیل است. ( منتهی الارب ).

فائز. [ ءِ ] (اِخ ) شمشیر سعیدبن زیدبن عمروبن نفیل است . (منتهی الارب ).


فائز. [ ءِ ] (ع ص ) رهایی یابنده . از شر رهاشده و به خیر دست یافته . رجوع به فایز شود. (از اقرب الموارد). || فیروزی یابنده . (آنندراج ).


فایز. [ ی ِ ] ( ع ص ) فائز. رستگار. غالب و چیره. ( یادداشت بخط مؤلف ). فائز. رجوع به فائز شود.

فرهنگ عمید

۱. رهایی یابنده.
۲. رستگار.
۳. پیروز.
۴. فایل.

پیشنهاد کاربران

برنده یا موفق

برنده. . . . پیروز. . . . موفق. . . . هم معنی ناجح

رستگار، موفق


پیروزى و رستگارى برنده شدن و . . .

شاعر لر زبان در شهر دشتی
بوشهر

فایز ::سبکی از خواندن، نواهای
محلی لر بختیاری شده است

طایفه کردونی*کردوانی* لر بختیاری
ساکن در مناطق
کوت عبدالله

ماهشهر. اهواز. شادگان


کلمات دیگر: