کلمه جو
صفحه اصلی

ثرم

فرهنگ فارسی

۱-( مصدر ) شکستن دندان کسی را بوسیل. زدن . ۲- ( مصدر ) افتادن دندان . ۳- اجتماع قبض وثلم است درفعولن (( عول ) ) ( بضم لام ). بماند (( فعل ) ) ( بسکون عین و ضم لام ) بجای آن بنهند و ثرم در شعر عرب پدید آید دراشعارفارسی نیاید.
کوهی است به یمامه

فرهنگ معین

(ثَ ) [ ع . ] (مص م . ) شکستن دندان کسی به وسیلة زدن .

لغت نامه دهخدا

ثرم. [ ث َ ] ( ع مص )شکستن دندان کسی را به زدن. || افتادن دندان. || ( اصطلاح عروض ) اجتماع قبض و ثلم است در فعولن عول ُ بماند فعل بسکون عین و ضم لام بجای آن بنهند و ثرم در اشعار عجم نیاید. ( المعجم ). و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: نزد عروضیان اجتماع خرم و قبض باشد. چنانکه در عنوان الشرف مذکور است و در پاره ای از رسائل عروض اهل عرب آمده که خرم بعد از قبض اگر در فعولن واقع شود آنرا شتر خوانند - انتهی. وعبارة عنوان الشرف را باید حمل بر تعریف دومین کرد.بدلیل اینکه صاحب عنوان الشرف شتر را تعریف کرده بعین تعریفی که در ثرم کرده. و اگر چنین حمل نکنیم لازم می آید که ثرم و شتر در تعریف و سایر خصوصیات یکسان باشند. و سید جرجانی در تعریفات گفته که ثرم عبارت است از حذف فاء و نون از فعولن تا فقط عول باقی ماند که بتوان آنرا به فعل نقل کرد که این عمل ثرم است.

ثرم. [ ث َ رَ ] ( ع مص ) اثرم گردیدن. افتادن دندان از ثنایا و رباعیات. دندان پیشین کسی شکستن. بردهن زدن چنانکه دندان بیفتد.

ثرم. [ث َ رَ ] ( اِخ ) کوهی است به یمامة. ( مراصد الاطلاع ).

ثرم . [ ث َ ] (ع مص )شکستن دندان کسی را به زدن . || افتادن دندان . || (اصطلاح عروض ) اجتماع قبض و ثلم است در فعولن عول ُ بماند فعل بسکون عین و ضم ّ لام بجای آن بنهند و ثرم در اشعار عجم نیاید. (المعجم ). و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: نزد عروضیان اجتماع خرم و قبض باشد. چنانکه در عنوان الشرف مذکور است و در پاره ای از رسائل عروض اهل عرب آمده که خرم بعد از قبض اگر در فعولن واقع شود آنرا شتر خوانند - انتهی . وعبارة عنوان الشرف را باید حمل بر تعریف دومین کرد.بدلیل اینکه صاحب عنوان الشرف شتر را تعریف کرده بعین تعریفی که در ثرم کرده . و اگر چنین حمل نکنیم لازم می آید که ثرم و شتر در تعریف و سایر خصوصیات یکسان باشند. و سید جرجانی در تعریفات گفته که ثرم عبارت است از حذف فاء و نون از فعولن تا فقط عول باقی ماند که بتوان آنرا به فعل نقل کرد که این عمل ثرم است .


ثرم . [ ث َ رَ ] (ع مص ) اثرم گردیدن . افتادن دندان از ثنایا و رباعیات . دندان پیشین کسی شکستن . بردهن زدن چنانکه دندان بیفتد.


ثرم . [ث َ رَ ] (اِخ ) کوهی است به یمامة. (مراصد الاطلاع ).


فرهنگ عمید

در عروض، اجتماع خرم و قبض، یعنی «فا» و «نون» فعولن را ساقط کنند که عول باقی بماند و فاع به جایش بگذارند و آن را اثرم گویند.


کلمات دیگر: