کلمه جو
صفحه اصلی

سائح

عربی به فارسی

گشتگر , جهانگرد , سياح , جهانگردي کردن


فرهنگ فارسی

علی بن محمد علوی خراسانی صوفی مکنی به ابوبکر (ف.پیش از ۳۸۵ه.ق. ) وی از احفاد امام حسن ۴ بود و گویند کیمیاگری میدانسته و از ترس اولیای ملک همیشه از شهری بشهر دیگر میرفته . از اوست : الاصول الطاهر الخفی رساله الیتیم کتاب الحقیر النافع کتاب الشعر والدم و البیض و عمل میاههماالحجر الطاهر
سیاحت کننده جهانگرد .

فرهنگ معین

(یِ ) [ ع . سائح ] (اِفا. ) سیاحت کننده ، جهانگرد.

لغت نامه دهخدا

سائح. [ ءِ ] ( ع ص ) جهان گرد. آنکه سیاحت کند. ج ، سائحون و سیاح. ( اقرب الموارد ). این انتساب کثرت سفر وسیاحت را میرساند. ( سمعانی ). || روزه دار.( دهار ). || ملازم مسجد. ( آنندراج ). || روزه داری که ملازم مسجد باشد. ( قطرمحیط ) ( آنندراج ). روزه داری است که همیشه در خانه خدا باشد. ( شرح قاموس ). آنکه بقصد عبادت یا تفرج سفر کند. ( قطر المحیط ). ملازم مساجد زیرا که او روزها بی زاد و توشه سیاحت میکند. ( اقرب الموارد ). کسی است که متعبداً سیاحت میکند و زاد و توشه ای با خود ندارد و هر چه بدست می آورد میخورد و این معنی مجازی است. ( تاج العروس ).

سائح. [ ءِ ] ( اِخ ) علی بن ابی بکربن علی هروی مکنی به ابوالحسن و مشهور بسائح ، در موصل متولد شده و در حلب اقامت داشته و بسال 611 هَ. ق. در همان شهر وفات یافته است. علی بن ابی بکر سفرهای زیادی کرده و بهمین مناسبت بسائح شهرت یافته است. ازتألیفات اوست : الاشارات فی معرفة الزیارات. الخطب هرویه. ( ابن خلکان ج 1 ص 377 ) ( ریحانة الادب ج 2 ص 146 ).

سائح. [ ءِ ] ( اِخ ) علی بن محمد علوی خراسانی صوفی مکنی به ابوبکر، از احفاد حضرت امام حسن بوده گویند اوکیمیاگری میدانسته و از ترس اولیای ملک بر جان خویش همیشه از شهری بشهری میرفته و پیش از سال 385 هَ. ق. وفات یافته است. او راست : الاصول ، الطاهر الخفی ، رسالة الیتیم ، کتاب الحقیر النافع، کتاب الشعر و الدم و البیض و عمل میاههما، الحجر الطاهر.کتاب الاصول. ( ابن الندیم چ مصر ص 506 ) ( ریحانة الادب ج 2 ص 146 ).

سائح . [ ءِ ] (اِخ ) علی بن ابی بکربن علی هروی مکنی به ابوالحسن و مشهور بسائح ، در موصل متولد شده و در حلب اقامت داشته و بسال 611 هَ . ق . در همان شهر وفات یافته است . علی بن ابی بکر سفرهای زیادی کرده و بهمین مناسبت بسائح شهرت یافته است . ازتألیفات اوست : الاشارات فی معرفة الزیارات . الخطب هرویه . (ابن خلکان ج 1 ص 377) (ریحانة الادب ج 2 ص 146).


سائح . [ ءِ ] (اِخ ) علی بن محمد علوی خراسانی صوفی مکنی به ابوبکر، از احفاد حضرت امام حسن بوده گویند اوکیمیاگری میدانسته و از ترس اولیای ملک بر جان خویش همیشه از شهری بشهری میرفته و پیش از سال 385 هَ . ق . وفات یافته است . او راست : الاصول ، الطاهر الخفی ، رسالة الیتیم ، کتاب الحقیر النافع، کتاب الشعر و الدم و البیض و عمل میاههما، الحجر الطاهر.کتاب الاصول . (ابن الندیم چ مصر ص 506) (ریحانة الادب ج 2 ص 146).


سائح . [ ءِ ] (ع ص ) جهان گرد. آنکه سیاحت کند. ج ، سائحون و سیاح . (اقرب الموارد). این انتساب کثرت سفر وسیاحت را میرساند. (سمعانی ). || روزه دار.(دهار). || ملازم مسجد. (آنندراج ). || روزه داری که ملازم مسجد باشد. (قطرمحیط) (آنندراج ). روزه داری است که همیشه در خانه ٔ خدا باشد. (شرح قاموس ). آنکه بقصد عبادت یا تفرج سفر کند. (قطر المحیط). ملازم مساجد زیرا که او روزها بی زاد و توشه سیاحت میکند. (اقرب الموارد). کسی است که متعبداً سیاحت میکند و زاد و توشه ای با خود ندارد و هر چه بدست می آورد میخورد و این معنی مجازی است . (تاج العروس ).


سایح. [ ی ِ ] ( ع ص ) رجوع به سائح شود.

فرهنگ عمید

۱. سیاحت کننده، جهان گرد.
۲. مرد روزه دار و ملازم مسجد.

جدول کلمات

جهانگرد

پیشنهاد کاربران

گردشگر


کلمات دیگر: